درسگفتار اضطراب آنلاین
(جلسۀ اول)
(1) مقدمه
من در درسگفتارهای دوره پیش در مورد برخی از مبادی و مظاهر فلسفۀ تکنولوژی سخن گفتهام. گفتهام که برای فیلسوفان تکنولوژی بسیار مهم است که بدنند تکنولوژی چیست و نسبت آن با علم از چه قرار است. خاستگاههای سیاسی و فرهنگی تکنولوژیهای مختلف چه هستند و چه نسبتهایی میان تکنولوژی با جامعه برقرار است. خاستگاههای اخلاقی تکنولوژی چهه هستند و آنها جه تبعات و نتیج تکنولوژیک به همراه داردند. من در دو سلسله درسگفتار به برحی از این پرسشها پرداختهام. در یک درسگفتار فلسفۀ تکنولوژی دون آیدی را بسط دادم و در درسگفتاری دیگری از نسبت اخلاق و شبکههای اجتماعی سخن گفتم. در میان همۀ آنچه به بحث گذاشتم به این نکته اشارت داشتک کهروانشناسی تکنولوژی و روانشناسی فضاهای آنلاین به نسبت دیگر شاخههای روانشناسی تکنولوژی و به صورت عم تکنولوزیشناسی رشد چندان و چنانی نداشته است و متأسفانه آثار مرجع در این زمینه از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند. با توجه به این فقدان و همچنین اهمیت زیادی که این بخش از تکنولوژیشناسی برای زیست مطلوب و بهینۀ ما دارد بنا دارم در چهار جلسه برخی از اهمات یکی از مضامن و مفاهیمی را که در ذیل این گستره معنا مییابد به بحث بگدارم. این موضوع البته اضطراب آنلاین است. در این درسگفتار چهار جلسهای بنا دارم نگاهی بیندازم بر مفهوم اضطراب آنلاین. این مفهوم پس از رشد روزافزون شبکههای اجتماعی و فضای آنلاین قابلیت طرح پیدا میکند. میخواهیم بررسی کنیم مفهوم مهم اضطراب چه شکل و شمایلی در فضای آنلاین و بهخصوص در شبکههای اجتماعی پیدا میکند. همانطور که گفتم این درسگفتار البته باید در ادامۀ بحثی در نظر گرفت که من پیش از این در باب شبکههای اجتماعی و اخلاق ارایه کرده بودم. در آن درسگفتار کتابی با همین عنوان یعنی شبکههای اجتماعی و اخلاق را از لیزا نلسون به بحث و بررسی گذاشتم. در این درسگفتار در جلسۀ اول معنای اضطراب آنلاین و وجوه و مظاهر مختلف آن را به بحث میگذارم. در در جلسۀ آتی از این سخن خواهم گفت که چگونه میتوان از اضطراب آنلاین در روابط بینشخصی آنلاین سخن به میان آورد. در جلسۀ سوم شاخصهایی را برجسته میکنم تا با تکیه بر آنها بفهمیم کی و چگونه به اضطراب آنلاین دچار هستیم. به تعبیر دیگر، در جلسۀ سوم بیشتر به بحث شیوههای ارزیابی و سنجش اضطراب آنلاین هواهم پرداخت. در این جلسه برخی از مظاهر اضطراب آنلاین هم بیش از آنچه در جلسۀ اول یعنی این جلسه به بحث گذاشته میشوند مطرح میگردند. در جلسۀ چهارم و آخر هم بر برخی راهکارها برای مواجهۀ با این وضعیت فردیدی که ما چند دهه است با آن روبرو هستیم دست میگذارم. به تعبیر دیگر، بحثی خواهم داشت در مورد راهکارهای نظری و عملی مواجهه با این نوع از اضطراب. اما همانطور که اشاره کردم در جلسۀ اول نگاهی خواهم انداخت بر این موضوع که اضطراب چیست و هنگامی که که از این مفهوم استفاده میکنیم دقیقاً از چه سخن میگوییم. همچنین زمانی که از اضطراب آنلاین سخن میگوییم چه معنایی در ذهن داریم. این بدان معنی است که نگاهی خواهیم افکند به مفهوم آنلاین و نسبت آن را با شبکههای اجتماعی.
(2) اضطراب بهمثابۀ یک احساس
مفاهیمی زیادی در دور و بر مفهوم اضطراب وجود دارند که اشتراکهای معنایی مهمی با مفهوم اضطراب دارند، چون: ترس، واهمه، دلشوره، دلواپسی، ترس، استرس و رعب. همۀ این واژهها نشان از احساسها و عواطفی دارند که متناسب با شرایط و موقعیتهایی خاص از سوی انسان تجربه و حس میشوند. از این رو شاید بد نباشد در ابتدا نگاهی بیندازیم به معنای احساس یا عاطفه و سپس بر مفهوم احساس یا عاطفۀ اضطراب عطف توجه نشان دهیم.
یک احساس چیست؟
شناختن عواطف و احساسهای آدمی راهی برای شناختن او محسوب میشود. به تعبیر دیگر، اگر برحسب یک تقسیمبندی کلی انسان را حامل و واجد پنج ساحت اساسی اندیشه، نیاز، احساس، گفتار و کردار بدانیم احساسها از چند نظر وضعیت فرید و منحصربهفردی را در بین دیگر وجوه انسان از آن خود میکنند. اول آنکه تفریباً غایات همۀ دیگر ساحتهای چهارگانه اندیشه و نیاز و گفتار و کردار رسیدن به احساس خوب و خوش و رضایتبخش است. به تعبیر دیگر چهار ساحت دیگر برای احساسهای خوب و مطلوب کار میکنند. ثانیاً عواطف و احساسها بهجد به شکل و شمایل و مسیر دیگر ساحتهای ما تعین میبخشند. اینکه این تعین چه اندازه و چگونه است حرف و حدیث و اختلاف نظر بسیار است اما در مورد اصل این تأثیر و تعینبخشی شک و تردیدی نیست. یعنی به طور مثال نیازهای ما و اندیشههای ما بسیار از احساسهای ما متأثر هستند. ثالثاً عواطف و احساسها لااقل در نگاه اول پیچیدگیهای بیشتری را نسبت به چهار ساحت دیگر برای تحلیل و بررسی دارند. ما حتی تعریف سرراست و مشخصی از احساسها و عواطف نداریم. اینکه شاخصهای اصلی آنها چه هستند و به چه چیز اشاره میکنند و چگونه میتوان از تبیین و عقلانیت آنها سخن به میان آورد. اینها در جایی ناشی از دشواری خود موضوع عواطف است. علاوه بر این، هریک از آنها طیف بسیاری از تجربهها و آثار را در بر میگیرند و همین تحلیل و فهم و بررسی آنها را بسی دشوار میکند. به همین جهت است که ما به ابزارهای متفاوتی چون هنر و ادبیات هم برای فهم بهتر و بیشتر احساسها و عواطف نیاز جدی داریم. به صورت خاص در تاریخ فلسفه از ارسطو و دکارت و از اسپینوزا و هیوم تا ویلیام جیمز و برنتاتو و فروید با این مساله ثقیل و چندجانبه دست به گریبان بودهاند. در این میان، پنج مدل اصلی از احساسها و عواطف در تاریخ فلسفه و روانشناسی برجسته هستند که اینها عبارتند از: نظریههای حسی و فیزیولوژیک که همانطور که از نام آنها مشخص است عواطف را به ادراکات حسی و فیزیولوژیک ارجاع میدهند. نظریههای رفتاری احساسها هم موجودند که رفتار را راهی برای فهم عواطف و احساسها قلمداد میکنند. مدلهای ارزیابانه از احساسها هم اذعان میکنند که احساسها بنا دارند به ما بگویند ما چه چیز را خوشایند و چه چیز را ناخوشایند ارزیابی میکنیم. به تعبیر دیگر، بر طبق این رویکرد، احساسها دارند ارزیابی ما از جهان را مشخص میکنند. نظریههای شناختی احساسها هم بار شناختی و معرفتی عواطف و احساسها را به ما نشان میدهند. بر مبنای این تلقی، عواطف چیزی معرفتی از جهان به ما ارزانی می دارند. تصور میکنم این مختصر فضا را تا حدی آماده کرده باشد تا در باب یکی از معروفترین جستارهایی که در تاریخ فلسفه و روانشناسی در باب احساسها و عواطف نگاشته شده است سخن بگوییم.
یک عاطفه چیست؟ اثر ویلیام جیمز
یکی از تلاشهای مهمی که در تاریخ فلسفه و تاریخ روانشناسی در باب فهم احساسها و عواطف صورت گرفته از سوی ویلیام جیمز فیلسوف پراگماتیست امریکایی انجام یافته است. ویلیام جیمز در سال 1884 جستاری در نشریۀ ذهن به چاپ رسانید که یک احساس چیست؟ نام دارد. از این اثر معمولاً بهعنوان یکی از نمونههای برجستۀ ترکیب فلسفه و روانشناسی و فیزیولوژی یاد میشود. یک روانشناس دانمارکی دیگر به نام لانگ هم در همین زمان در باب این موضوع از این منظر کار میکرد به همین جهت جیمز و لانگ کتابی نوشتند با عنوان احساسها که در سال 1885 منتشر شد و نظریۀ آنها هم عموماً به عنوان نظریۀ جیمز – لانگ شناخته میشود. برجستگی جستار جیمز آن است که برخلاف تصور رایج از احساسها در زمانهاش که آنها را عواطفی در نظر میگرفتند که این عواطف تأثیرات جسمی و فیزیولوژیک هم دارند قضیه را به صورت کاملاً متفاوتی مطرح کرد. به تعبیر دیگر، جیمز این رابطه را برعکس کرد. بر طبق این تصور رایج زمانۀ جیمز اگر ما دچار ترس بشویم از عوارض این احساس لرزش دست و تپش قلب واضطراب و بیقراری و استرس خواهد بود. ما احساس ترسی میکنیم و از عوارض و تبعات آن فیالمثل لرزش دست است. جیمز اما معتقد است آنچه اصل است همین ادراکات حسی است یعنی لرزش دست و استرس و بیقراری است که ترس را به وجود میآورند. احساسها و عواطف چیزی نیست جز همین تفسیری که ما انسانها از این ادراکهای حسی میکنیم. ما از ماری میترسیم. این ترس چیست؟ این ترس تغییرات فیزیولوژیک است که حس میکنیم و تفسیری است که از این تغییرات در ذهن صورت میدهیم. دلیلی که جیمز برای مدعای خود میآورد این است که وقتی مجموعۀ این ادراکهای حسی را بهعنوان منشای عواطف در نظر میگیریم چیزی را از قلم نینداختهایم. بنابراین میتوان اس و اساس عواطف و احساسها را همین ادراکات جسی و فیزیولوژیک در نظر گرفت. این شیوۀ استدلال مبتنی بر تغییر علت و معلول شکل میگیرد. او معتقد است جای این دو را باید عوض کرد. به نظر وی ما گریه نمیکنیم چون ناراحت و ناشاد هستیم ما چون گریه میکنیم ناشاد و ناراحت هستیم. اگر ما ماری را میبینیم و میترسیم و به همراه آن شاهد لرزش دست و عرق صورت و استرس هستیم همین لرزش دست و استرس و عرق صورت اساس احساسها را در بر میگیرند. بدین معنا تغییرات فیزیولوژیک بسیار برای احساسها و عواطف بنیادین و اساسی هستند. بدون این تغییرات احساسهای ما وجود ندارند و علت اصلی احساس همین تغییرات هستند. همین خلاصه به نظرم کار انقلابی جیمز و لانگ را در مورد عواطف نشان می دهد. بر طبق این نظر، محرک بیرونی تغییری حسی و بیولوژیک در انسان به وجود می آورد و تفسیر ذهنی انسان از این تغییر یک احساس نام می گیرد.
اضطراب در اگزیستانسسالیسم و عرفان
هنگامیکه از اضطراب در فلسفه و عرفان سخن میگوییم از دو سنت فربه و ژرف و طولانی سخن میگوییم که تک تک نخبگان این دو عرصه ممکن است نکاتی در این باب ابراز کرده باشند. برخی بیشتر و برخی کمتر و البته پارهای دیگر هم متناسب با اولویتهای فکری و معنوی خود ممکن است بدان نپرداخته باشند. به طور مثال در سنت فلسفۀ غرب، مکتب اگزیستانسیالیسم در جمله مکاتب فلسفی است که بسی بر مفهوم اضطراب دست گذاشته است و بزرگان این نحلۀ فلسفی از کی یر کگور و نیچه گرفته تا هایدگر و سارتر و کامو و یاسپرس بدان عطف توجه نشان دادهاند. به طور مثال، نزد کییرکهگور ما یک اضطراب و ترسهای بیشماری داریم و این اضطراب همانا اضطراب از نبودن یا مرگ است و بقیۀ بیقراریها ناشی از ترسها و واهمههایی است که ما در زندگی روزمره با ان مواجه هستیم. سنتهای عرفانی جدید و قدیم هم بر مفهوم اضطراب دست گذاشتهاند به طور مثال ما در مثنوی و دیوان شمس مولانا با مفاهیمی چون بیقراری بسیار مواجه هستیم. سنتهای عرفانی جددی هم کم بر این مفهوم دست نگذاشتهاند که یکی از نمونههای برجستۀ آن کتاب عصر اضطراب آلن واتس است که بر از یاد رفتن جکمت بی قراری تکیه میکند و آن را دلیل اضطراب در زمانۀ ما معرفی میکند. گویی او دارد این بیت معروف مولانا را واگویه میکند که :
جملۀ بیقراریت از طلب قرار توست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
ما بدین دلیل بیقراریم که وابستگی شدیدی به قرار یافتن پیدا کردهایم. به نظر این دو این رویکرد و عادت باید ترگ گفته شود تا اضطراب رفع شود. در این درسگفتار کوتاه هنگامیکه از اضطراب سخن میگویم نه تنها مدنظرم اضطرابی است که روانشناسی برجسته میکند بلکه سنتهای فلسفی و عرفانی هم مدنظر من است. تصور میکنم ما نیاز دارم که هنگام اندیشیدن به وضعیتمان با انواع و اقسام اصطرابها این جلوهها و دیدگاههای متفاوت را مدنظر داشته باشیم. یادم میآید که هنگام تحصیل در رشتۀ روانشناسی زمانی که از اضطراب منظور نظر کی یرکهگویری سخن گفتم با اعترض مدرس درس روبرو شدم که معتفد بود روانشناسی و اتاق درمان جایی برای سخن گفتن از این تلقیها از اضطراب نیست. تصور میکنم چنین نگاههایی بستهای، راه را بر استفادۀ ما را بصیرتهای مهمی در مورد انسان، دغدغهها و احساسهای اصیلش میبندد. با این همه، باید اعتراف کرد که روانشناسی هم نکاتی نیکو و ناب در باب اضطراب به ما ارزانی میدارد. خلاصه کنم که ما زندگی توام با امنیت و معنا به دست نمیآوریم مگر آنکه بدانیم چرا و چگونه و در چه موقعیتی مضطرب میشویم، این مهم، اگر نه شرط کافی که شرسط لازم یک زندگی مطلوب و بهینه است. در این بستر، باید بدانیم سرشت اضطرابهای ما از چه قرار است و چگونه با آنها سر میکنیم؟
اضطراب در روانشناسی
اضطراب در روانشناسی در بسیاری از مواقع به مثابۀ احساس و عاطفهای در نظر گرفته میشود که معطوف به خطری است که بناست در مورد انسان رخ دهد. در اکثر موارد، این احساس با احساس ترس در ادبیات روانشناسی یکی گرفته میشود. بنابراین هنگامیکه در این گستره از اضطراب سخن میرود باید بدانیم که در بیشتر مواقع مدنظر احساس ترس و واهمه است. اما برخی مواقع هم تفاوت اضطراب و ترس در این گستره برجسته میشود و به طور مثال تأکید میگردد که موضوع اضطراب مشخص نیست برخلاف موضوع ترس که غالباً مشخص است و اضطراب بر این مبنا احساسی بلندمدتتر از ترس است. به طور مثال، من تابلوی محدودیت سرعت را در یک بزرگراه میبینم و از جریمه شدن میترسم اما ممکن است همیشه نگران جریمه شدن از سوی پلیس را داشته باشم هرچند که نمیدانم چه زمانی و چگونه و کجا. اولی ترس است و دومی اضطراب. اولی موضوع مشخصی برای زمان و مکان و موقعیت مشخصی مرا آزار میدهد و در دومی اینها مشخص نیستند. البته اینها همه با تبصرههای زیاد و مبتنی بر پیشفرضهای مشخصی قابلیت طرح دارند. به طور مثال، کتاب DSM 5 ( Diagnostic and Statistical Manual of Mental Health Disorders ) اختلال اضطراب را اینگونه تعریف میکند که مجموعه نابهنجاریهایی که توام با احساس ترس و ناامنی و بیقراری است. این منبع مرجع هم بر این نکته تکیه و تأکید میکند که ترس معطوف به موضوع خاص است در حالی که اضطراب پیشبینی خطری در آینده است. با این همه، این اثر هم بر همپوشانی این دو مفهوم و احساس کلی دست میگذارد.
هنگامی که در روانشناسی سخن از اضطراب میرود چندین نوع از اضطراب از هم جدا میشوند. به طور مثال DSM-5 بر اضطراب جدایی، اضطراب اجتماعی، انواع فوبیا و ترسها، اضطراب حملۀ عصبی یا پنیک، اضطراب سلامتی، اضطراب از محیطهای بسته، اضطراب فراگیر و اضطراب جبری – وسواسی دست میگذارد. هر یک از این اضطرابها علایم و شرایط مشخصی دارند. به طور مثال، در اضطراب فراگیر، فرد مضطرب باید حداقل به مدت شش ماه احساس بیقراری و دلواپسی را حس کند. این اضطراب قابل کنترل و نظارت نباشد و حداقل سه علامت از این شش علامت را داشته باشد: احساس بیقراری، از کوره به در رفتن سریع و ناگهانی، مشکل در تمرکر، دلشوره و آشوب، درد در ناحیۀ ماهیچهها و مشکل خواب. همچنین فرد باید دچار اختلال در فعالیت شخصی و جمعی خود شود و این اختلال ناشی از مصرف مواد مخدر یا دیگر انواع اضطرابها نباشد. یا هنگامی که از اضطراب جبری – وسواسی سخن میگوییم بر این شاخص دست میگذاریم که فرد باید علایم وسواسی یا جبری یا هر دو را داشته باشد که هر دو هم شکل رفتاری و هم شکل شناختی به خود میگیرند. اینها معمولاً بیش از یک ساعت در روز هستند و ناشی از مصرف موارد مخدر هم نیستند. همچنین دیگر انواع و اشکال اضطرابها و اختلالهای دیگر باعث و سبب اینها نیستند. در باب اختلالهای اضطرابی بیش از این میتوان سخن گفت. با این همه، تصور میکنم همین اندازه، یک تصویر اجمالی و کلی برای سخن گفتن از اضطراب آنلاین به ما ارزانی میکند.
(3) شبکههای اجتماعی چیستند؟
ما با مصادیق مختلف شبکههای اجتماعی چون: فیسبوک و تونیتر و لینکدین و یوتوب و تلگرام و کلاوب هاوس و تیک تاک که به یک معنا پلتفورمهای مختلف شبکههای اجتماعی هستند آشنا هستیم. با این همه، تعریف این مفهوم، اینکه شبکههای اجتماعی چه شاخصهای ایجابی و سلبی دارند کاری آسان نیست. بهخصوص به این دلیل که هر روز شاهد بروز و نمود انواعی جدید از شبکههای اجتماعی هستیم. هریک از این مصادیق و کارکردهای متفاوتی که دارند، تعریف شبکههای اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهند و ما را وا میدارند که در تعریف خود تجدید نظر کنیم. مجسم کنید که بر تصویرمحور بودن شبکههای اجتماعی دست بگذاریم. در این بستر، ناگزیر هستیم هنگامی که از پادکست یا کلاوب هاوس سخن میگوییم این شاخص را نادیده بگیریم یا اشاره کنیم همۀ شبکههای اجتماعی واجد این خصیصه نیستند. با این همه شاید بتوانیم بر شاخصهایی برای تعریف شبکههای اجتماعی دست گذاریم: همۀ اینها آنلاین هستند و نیاز به آکانتی برای ارتباط دارند. ارتباط در شبکههای اجتماعی با اکانتهایی که با هم در ارتباط هستند تعریف میشوند. با این تعریف از شبکههای اجتماعی، باید به یاد داشته باشیم که این مفهوم بسیار جدید است. در واقع در سال 1997 بود که یک وبسایت شبکههای اجتماعی با نام سیکس دیگریز (Six Degrees) شروع به کار کرد که میتوانست آکانتی درست کند، فهرستی از دوستان و تواناییهای آنها را ارایه نماید و پیام بین آنها برقرار کند. با این تلقی و بر این بستر، شبکههای اجتماعی به معنای متعارف امروزیاش در سال 2003 به صورت جدیدی با می اسپیس (MySpace) پیدا کرد که قابلیتهای زیادی را در خود نهفته داشت، مانند بلاگ نویسی و انتخاب هشت دوست برتر و انتخاب موسیقی و تصویر برای پروفایل. این پلتفورم از سال 2003 قدرت برتر بود تا اینکه فیسبوک در سال 2008 به صورت رسمی آغاز به کار کرد. برخی از تحولات مربوط به رشد فیسبوک در فیلم معروف دیوید فینچر با عنوان شبکههای اجتماعی که به یک معنا منوط به آغاز فعالیتهای فیسبوک و زاکربرگ در آن است به نمایش درآمدهاند. این شبکهها بعد از آنکه از رایانهها به تلفنهای هوشمند در قالب اپلیکیشنهای مختلف منتقل شدند بهسرعت به یکی از مهمترین منابع ارجاعی بشر مبدل شدند. در این فضا است که یکی از مهمترین پرسشها این است که نسل بعدی شبکههای اجتماعی چهها هستند و ادعای بیجایی نیست اگر ابراز کنیم رقابتهایی باورنکردنی در این زمینه هماکنون در جریان است. این رقابت البته مبتنی بر این درک شکل میگیرد که آنکه بتوند در این زمینه پیروز شود از شهرت و قدرت و معرفت و ثروت بیشتری بهرهمند خواهد بود و همین اهمیت و موقعیت کمنظیر شبکههای اجتماعی در زمانۀ ما بهوضوح نشان میدهند.
(4) اضطراب آنلاین به چه معنا است؟
در این بستر، یکی از مفاهمی که جدیداً مدنظر صاحبنظران و پژوهشگران قرار گرفته است مفهوم اضطراب آنلاین است. مفهوم اضطراب آنلاین اولین بار از سوی ژولی اسپیرا به کار برده شد که البته یک روانشناس نبود بلکه متحصص همسریابی و دوستیابی آنلاین بود. از این جهت میتوان گفت که توجه بدان چنان و چندان که باید به صورت منسجم و مدون شکل نگرفته است. حرف او و دنبالهروان وی این بود که شبکههای اجتماعی این قدرت را دارند که ترس و وحشتهای زیادی را در انسانی دامن بزنند؛ ترس و وحشتی که با ترسهای متداولی که بشر تاکنون تجربه کرده متفاوت هستند. به طور مثال آنها این توانایی را دارند که ترس و اضطراب غیرمعمول را از زیان کردن و از دست دادن (FOMO)( Fear of Missing out )، تحریک بیش از اندازه (Overstimulation) و فقدان عزت نفس را در کاربر به وجود آورد. در بسیاری از موارد شبکههای اجتماعی این توان را دارند که اضطراب موجود کاربر را تشدید کند. به طور مثال اگر وی از اختلاف وسواسی جبری در رنج است این اختلال میتواند با حضور در شبکههای اجتماعی شدت بیشتری به خود بگیرد. این در مورد دیگر انواغ اضطراب چون اضطراب فراگیر و ترسهای خاص هم صدق میکند. به این موضوع در جلسۀ بعدی بر میگردم.
در اینجا سعی میکنم نگاهی بیندازم به این سه اختلال. این اختلالها را در جلسههای آتی هم به بحث خواهم گذاشت و آنچه الان بدان اشارت خواهم داشت نگاهی مجمل و فشرده است تا اذهان با این مفاهیم بیشتر و بهتر آشنا شوند.
در مورد وحشت از دست دادن و منزوی شدن میتوان به این نکته اشاره کرد که شبکههای اجتماعی هماکنون یکی از مهمترین راههای ارتباط ما با جهان هستند. ما با آنها کارهای زیادی انجام میدهم. هم خرید و فروش میکنیم و هم کسب خبر مینماییم. هم از حال دوستانمان مطلع میشویم به آنها تبریک و تسلیت میگوییم و خاطرات خود را با آنها مرور میکنیم و هم کار پیدا میکنیم. هم دوست و شریک زندگی و کاری پیدا میکنیم و با آن وقت و زمانمان را هدر میدهیم. شبکههای اجتماعی هماکنون هم وسیلۀ تفریح ما و هم وسیله کار و کسب آموزش ما هستند. آنها به دیگران اطلاع میدهند که حال و احوال و شرایط مان چگونه است. البته آنچنان که ترجیح میدهیم این نکات را منتقل کنیم. به آنها میگوییم سوابق کاریمان چیستند و مهمترین کارها و تولیدات و احساسهای فعلی ما چیستند. سبک زندگی ما چیست و چه اموری را در زندگیمان ترجیح میدهیم. در این بستر میتوان یک نیاز تعریف کرد که مشابه آن پیش از رواج شبکههای اجتماهی هم وجود داشته اما هماکنون بروز بیشتری یافته است. آن این است که چیزی مهم در حال رخ دادن است که ما آن را از دست دادهایم. تصور کنید فردی این احساس را داشته باشد که کاری مهم هماکنون در شبکههای اجتماعی تبلیغ میشود اما او بدان دسترسی ندارد. یا دوستی وارد یک رابطه شده و او از آن بیخبر است. این نیاز میتواند برجستهتر از بسیاری از نیازهای دیگر چون غذا خوردن با خانواده یا بازی با فرزندان یا دعوت از دوستی برای مکالمه یا فعالیتهای معنادار دیگر مطرح شود. مشکل این است که کاربر احساس میکند که رخداد مهمی را دارد از دست میدهد . این اضطراب همانطور که اشاره شد در زندگی غیرآنلاین هم وجود دارد اما با شدت بیشتری در این فضا خود را نشان میدهد. به طور مثال حتی پیش و بیش از شبکههای اجتماعی با حضور تکنولوژیهای دیگر تلویزیون و رادیو قابل تشخیص بود اما این اضطراب در شبکههای اجتماعی نمودهای بسییار جدیتری دارد. به طور مثال فرد کاربر آنلاین با این اضطراب روبرو است که کاربران دیگر در حال ارتباط با مطالب مهمتری هستند. به این، این نکته را هم میتوان اضافه کرد که کاربران معمولاً سعی میکنند بهترینهایشان را در شبکههای اجتماعی نشان دهند و از رویههای نه چندان مثبت زندگیشان بگذرد و آنها را به نمایش نگذارند. این هم میتواند احساس زیانکار بودن و عقب ماندن کاربر را افزون کند.
به این بیفزاییم این نکته را که رویکرد مقایسهای کاربران در شبکههای اجتماعی بهجد تشدید میشود. میتوان تصور کرد که آدمیان همیشه و همهجا خود را با دیگران مقایسه کردهاند. با این همه این مقایسهها در مقایسه با آنچه در شبکههای اجتماعی صورت میگیرد چندان و چنان برجسته نیست. کاربران در شبکههای اجتماعی پا به پارادایمی میگذارند که همۀ کاربران در سرتاسر جهان رقیب آنها میشوند. حقوق آنها، سبک زندگیشان، آنچه انجام میدهند و ... در این فضای گسترده مطرح میشوند. این وضعیت بهجد اضطراب افزا است نه تنها به خاطر اینکه انسان خود را بیشتر با انسانهای سرتاسر جهان مقایسه میکند بلکه مقایسهای که در این فضا صورت میگیرد مقایسهای نافصتر است. روانشناسان عموماً به ما تذکار میدهند که به دلایل زیاد – که ذکر آنها در مجال این مقال نیست – ما باطن زندگی خویش را با ظاهر زندگی دیگران به مقایسه مینشینیم. با این همه، آنچه در شبکههای اجتماعی از سوی کاربران دیگر عرضه میشود تصویر سطحیتری از زندگی دیگر کاربران است. این نکته است که البته کمتر مجال مییابد تا مورد توجه کابران شبکههای اجتماعی قرار گیرد که وارد بازی بیپایان مقایسه خود با هرکس میشوند و رنج و اضطراب زیادی را برای خویش به وجود میآورند. به این موقعیتها در جلسههای آتی بیشتر خواهم پرداخت.
از سوی دیگر حساسیت زیاد هم از نتایج و فرزندان آنلاین بودن در شبکههای اجتماعی است. مجسم کنید که در هر ثانیه در حدود 6 هزار توییت منتشر میشود، در هر ساعت در حدود سه میلیون عکس در اینستاگرام منتشر میگردد، در هر روز بیش از 55 میلیون مطلب در فیسبوک منتشر میگردد. کاربران در هنگام آنلاین بودن معمولاً در حال رفت و آمد میان این شبکههای مختلف هستند و این چیزی است که ذهن و روان ما برای ان آماده نیست. به تعبیر دیگر، ما توانایی هضم این اندازه محتوا را در این زمان اندک نداریم. هر یک از این محتواها احساسی زیادی را بر ما تحمیل میکنند. به این بیفزایید که ما معمولاً در یک آن در شبکههای اجتماعی چند کاره هستیم. هم به موسیقی گوش می کنیم و هم کتاب میخوانیم و هم اخبار را مرور میکنیم. این عین عدم تمرکز است که به نظرم یکی از مهمترین مسایل روانی – اضطرابی مربوط به کاربری آنلاین است. شبکههای اجتماعی با این توصیف، فرصت زیستن در زمان حال را از ما میگیرند که این خود عین اضطراب یا افسردگی است. اضطرابی که معطوف به آینده افسردگی که مسبوق به گذشته است.
علاوه بر این وضعیت عزت نفس در شبکههای اجتماعی نیز باید مورد بررسی و واررسی قرار بگیرد. عرت نغس موضوعی مناقشهبرانگیز در گسترۀ روانشناسی است. بر طبق یک رأی تأثیرگذار در این حوزه، انسان از معدود حیوانهایی است که پس از تولد بهجد وابسته به والدینش است و همین او را همیشه و همهجا با مشکل عزت نفس مواجه میکند. با یان احساس روبرو است که به اندازه کافی خوب نیست و توانایی انجام بسیاری از کارها را ندارد. در اینجا هم اما در مواجهۀ با مقایسه با دیگران بحث این است که شبکههای اجتماعی این مشکل را به شکلی مضاعف برجسته میکنند. بخشی از این مشکله به مقایسه خود با دیگران بر میگردد که بدین مشکل پیشتر اشارت کردم. با این همه، عزت نفس ستونهای دیگری هم دارد. به طور مثال، زندگی هدفمند و قدرت بیان احساسهای خود از جملۀ این ستونها هستند. گونهای هرزهگردی در این گستره و هنگام کاربری کاربران در شبکههای اجتماعی مشاهده میشود که در تقابل با معناداری و زندگی هدفمند قرار میگیرد.این البته یک موضع است که طرفداران بسیاری هم دارد. علاوه بر این، شبکههای اجتماعی شبکههایی از باور را برجسته میکنند که ایستادن در مقابل آن کاری آسان نیست. پژوهشهای زیادی در روانشناسی صورت گرفتهاند که نشان میدهند هرچه طرفداران سلیقهای بیشتر باشد ایستادن در مقابل آن و به تعبیری دیگر خود بودن را سختتر میکند. مواجهۀ معرفتی با باوری که ده نفر آن را میپذیرند سادهتر از گفت و گو با باوی است که صد نفر بدان معتقد هستند. علاوه بر این افراد در این فضا کمتر میتوانند خود را آنچنان که هستند بپذیرند. در کنار این موارد، شبکههای اجتماعی با انواع و اقسام کنشها چون دوست داشتن و مورد پسند بودن ، ارزشمندی را با تلقی و نگاه دیگران به انسان نسبت میدهند. ما معمولاً سه خود داریم. خود 1 یعنی آنچنان که ما هستیم. خود 2 یعنی آنچنان که ما خودمان را در مییابیم و خود 3 یعنی شیوهای که دیگران خود 1 و خود 2 ما را در مییابند. شبکههای اجتماعی عموماً فضا و مجالی را مهیا میکنند که در آن خود 3 بر خود 1 و خود 2 برتری و رجحان پیدا میکند. با توجه به جمیع این شاخصها، میتوان تصریح کرد که کاربران فضاهای شبکههای اجتماعی در مجموع کمتر از افرادی که از این شبکههای اجتماعی استفاده نمیکنند از فقدان و کمبود عزت نفس رنج میبرند. به تعبیر دیگر، این موضع ابراز میکند که شبکههای اجتماعی در مجموع عرت نفس کاربران را کاهش میدهد. این گزاره البته سخنی کلی است که باید در شبکههای اجتماعی متفاوت مطرح شود. به طور مثال، کسی ممکن است بگوید تونیتر در مجموع تفکر نقاد ما را افزون میکند با برجسته کردن انواع و اقسام مواضع. و بدین گونه عزت ما را افزون میبخشد.
(5) مؤخره
اگر بخواهم آنچه را در این جلسه بدان اشارت داشتم خلاصه کنم میتوانم بگویم که :
اول آنکه توجه به مضامینی چون اضطراب و افسردگی آنلاین متأسفانه به اندازۀ اهمیت انها در متون مروبط به روانشنای و فلسفۀ تکنولوژی و دیگر شاخههای مرتبط متأسفانه زیاد نیست. این درسگفتار فشرده در واقع دعوتی است به اندشیدنی به این موضوع مهم برای حیات فردی و جمعی ما انسانها.
دوم. هنگامی که در روانشناسی سخن از اضطراب میرود چندین نوع از اضطراب از هم جدا میشوند. به طور مثال DSM-5 بر اضطراب جدایی، اضطراب اجتماعی، انواع فوبیا و ترسها، اضطراب حملۀ عصبی یا پنیک، اضطراب سلامتی، اضطراب از محیطهای بسته، اضطراب فراگیر و اضطراب جبری – وسواسی دست میگذارد. هر یک از این اضطرابها علایم و شرایط مشخصی دارند.
سوم. ارتباط در شبکههای اجتماعی با اکانتهایی که با هم در ارتباط هستند تعریف میشوند. با این تعریف از شبکههای اجتماعی، باید به یاد داشته باشیم که این مفهوم بسیار جدید است. این شبکهها بعد از آنکه از رایانهها به تلفنهای هوشمند در قالب اپلیکیشنهای مختلف منتقل شدند بهسرعت به یکی از مهمترین منابع ارجاعی بشر مبدل شدند. در این فضا است که یکی از مهمترین پرسشها این است که نسل بعدی شبکههای اجتماعی چهها هستند و ادعای بیجایی نیست اگر ابراز کنیم رقابتهایی باورنکردنی در این زمینه هماکنون در جریان است.
چهارم اینکه شبکههای اجتماعی این قدرت را دارند که ترس و وحشتهای زیادی را در انسانی دامن بزنند؛ ترس و وحشتی که با ترسهای متداولی که بشر تاکنون تجربه کرده متفاوت هستند. به طور مثال آنها این توانایی را دارند که ترس و اضطراب غیرمعمول را از زیان کردن و از دست دادن (FOMO) (Fear of Missing out)، تحریک بیش از اندازه (Overstimulation) و فقدان عزت نفس را در کاربر به وجود آورد. در جلسۀ آتی در مورد اضطراب آنلاین مبتنی بر روابط بینانسانی در شبکههای اجتماعی بیشتر سخن خواهم گفت.