درسگفتار افسردگی آنلاین (1)

 افسردگی آنلاین (1)

 

(1) مقدمه
من قبلاً چند درسگفتار در باب نسبت شبکه‌های اجتماعی با اخلاق و هم‌چنین با اضطراب ارایه کرده بودم. با تکیه بر این بستر، در چند جلسه در صدد هستم از مفهومی به نام افسردگی آنلاین سخن بگویم. توجه به مضامینی چون اضطراب و افسردگی آنلاین متاسفانه به اندازۀ اهمیت آن‌ها در جهان ما و در زندگی تک تک افراد، در متون مربوط به روان‌شناسی و فلسفۀ تکنولوژی و دیگر شاخه‌های مرتبط  زیاد نیست و آن‌چه موجود است نیز عمدتاً از عمق و غنای کافی برخوردار نیست. این خلل البته  به دلایل گوناگون رخ داده است که به برخی از آن‌ها در این درس‌گفتارها اشاره می‌شود. این درس‌گفتار فشرده در واقع دعوتی است به اندیشیدن به این موضوع مهم برای حیات فردی و جمعی ما انسان‌ها. در این میان، جلسۀ اول بیش‌تر بر تحلیل مفهومی مفاهیم افسردگی و آنلاین و افسردگی آنلاین تکیه و تاکید دارد. در دو جلسۀ بعد رویه‌ها و نمودهای متفاوت این افسردگی به بحث گذاشته می‌شود و در جلسۀ چهارم و آخر هم به نکاتی اشاره می‌شوند که شاید بتوانند به ما کمک کنند تا مواجهۀ بهتری با این مشکل داشته باشیم. در جلسۀ اول اما در صدد هستیم بدانیم افسردگی چیست و هنگامی که از مفهوم آنلاین صحبت می‌کنیم چه معانی‌ را مدنظر داریم و در انتها از معانی افسردگی آنلاین سخن می‌گوییم. در این میان همۀ سعی من این است که آن‌چه را در درسگفتارهای پیشین بدان‌ها ارات داشته‌ام تکرار نکنم اما برخی از تکرارها به‌ناگزیر رخ می‌دهند و من هم ناگریزم مرتکب برخی از این مکررگویی‌ها بشوم و این البته به جهت ارتباط نزدیک و وثیقی است که دو بحث افسردگی آنلاین و اضطراب آنلاین با هم دارند.

 

 (2) افسردگی به‌مثابۀ یک احساس
مفاهیمی زیادی در دور و بر مفهوم افسردگی وجود دارند که اشتراک‌های معنایی مهمی با مفهوم افسردگی دارند، چون: غم، درد، خلق و خوی پایین، تنهایی، قبض، درخودفرورفتگی، فرورفتگی و سردرگمی، ناامیدی، بی‌حالی و بی‌جسی  و رنج. همۀ این مفاهیم نکاتی در باب مفهوم افسردگی می‌گویند. به طور مثال هنگامی که از بی‌حالی سخن می‌گوییم از مشکلی رفتاری که با افسردگی عجین است سخن می‌رانیم. یا هنگامی که از سردرگمی سخن می‌گوییم از الگوی شناختی موقعیت افسردگی سخن می‌گوییم که این یکی البته بسیار مهم است. به تعبیر یکی از روان‌شناسان  زندگی بیش و پیش از آن‌که چالش‌برانگیز باشد سردرگم کننده است و این بیش از هرجا در موقعیت افسردگی خود را به ما نشان می‌دهد. با این همه، همۀ این واژه‌ها نشان از احساس‌ها و عواطفی دارند که متناسب با شرایط و موقعیت‌هایی خاص از سوی انسان تجربه و حس می‌شوند. از این رو شاید بد نباشد در ابتدا نگاهی بیندازیم به معنای احساس یا عاطفه و سپس بر مفهوم احساس یا عاطفۀ افسردگی عطف توجه نشان دهیم.  به معنای دیگر، هنگامی که از افسردگی سخن می‌گوییم از احساس یا عاطفۀ افسردگی حرف می‌زنیم که این یکی تبعات خواسته و ناخواسته‌ای بر دیگر وجوه شخصیت ما یعنی افکار و اعمال و گفتار و نیازهای ما دارد.

 

(3) یک احساس چیست؟
شناختن عواطف و احساس‌های آدمی راهی برای شناختن او محسوب می‌شود. به تعبیر دیگر، اگر بر حسب یک تقسیم‌بندی کلی انسان را حامل و واجد پنج وجه اساسی اندیشه، نیاز، احساس، گفتار و کردار بدانیم احساس‌ها از چند نظر وضعیت فرید و منحصربه‌فردی را در بین دیگر وجوه انسان از آن خود می‌کنند. اول آن‌‌که تفریباً غایات همۀ دیگر ساحت‌های چهارگانه اندیشه و نیاز و گفتار و کردار رسیدن به احساس خوب و خوش و رضایت‌بخش است. به تعبیر دیگر چهار ساحت دیگر برای احساس‌های خوب و مطلوب کار می‌کنند. ثانیاً عواطف و احساس‌ها به‌جد به شکل و شمایل و مسیر دیگر ساحت‌های ما تعین می‌بخشند. این‍که این تعین چه اندازه و چگونه است حرف و حدیث و اختلاف نظر بسیار است اما در مورد اصل این تأثیر و تعین‌بخشی شک و تردیدی نیست. یعنی به طور مثال نیازهای ما و اندیشه‌های ما بسیار از احساس‌های ما متأثر هستند. ثالثاً عواطف و احساس‌ها لااقل در نگاه اول پیچیدگی‌های بیش‌تری را نسبت به چهار ساحت دیگر برای تحلیل و بررسی دارند. ما حتی تعریف سرراست و مشخصی از احساس‌ها و عواطف نداریم. این‌که شاخص‌های اصلی آن‌ها چه هستند و به چه چیز اشاره می‌کنند و چگونه می‌توان از تبیین و عقلانیت آن‌ها سخن به میان آورد. این‌ها در جایی ناشی از دشواری خود موضوع عواطف است. هم‌چنین بیفزاییم این نکته را که بر حسب برخی از رویکردها اصلاً تمایز میان اندیشه و احساس مقدور و مطلوب نیست. علاوه بر این، هریک از آن‌ها طیف بسیاری از تجربه‌ها و آثار را در بر می‌گیرند و همین تحلیل و فهم و بررسی آن‌ها را بسی دشوار می‌کند. به همین جهت است که  ما به ابزارهای متفاوتی چون هنر و ادبیات هم برای فهم بهتر و بیش‌تر احساس‌ها و عواطف نیاز جدی داریم.  به صورت خاص در تاریخ فلسفه از ارسطو و دکارت و از اسپینوزا و هیوم تا ویلیام جیمز و برنتانو و فروید با این مساله ثقیل و چندجانبه دست به گریبان بوده‌اند. در این میان، پنج مدل اصلی از احساس‌ها و عواطف در تاریخ فلسفه و روان‌شناسی برجسته هستند که این‌ها عبارتند از: نظریه‌های حسی و فیزیولوژیک که همان‌طور که از نام آن‌ها مشخص است عواطف را به ادراکات حسی و فیزیولوژیک ارجاع می‌دهند. بر طبق یک تقریر از این نظریه‌ها، احساس‌ها نتیجۀ تغییر و تحولات فیزیولوژیک محسوب می‌شوند. نظریه‌های رفتاری احساس‌ها هم موجودند که رفتار را راهی برای فهم عواطف و احساس‌ها قلمداد می‌کنند. رفتارها در این سطح از تحلیل دلیل و علت احسا‌س‌ها و راهی برای شناختن آن‌ها قلمداد می‌شوند. مدل‌های ارزیابانه از احساس‌ها هم اذعان می‌کنند که احساس‌ها بنا دارند به ما بگویند ما چه چیز را خوشایند و چه چیز را ناخوشایند ارزیابی می‌کنیم. به تعبیر دیگر، بر طبق این رویکرد، احساس‌ها دارند ارزیابی ما از جهان را مشخص می‌کنند. آن‌ها به ما می‌گویم ما چه را می‌پسندیم و چه را نمی‌پسندیم و چه ارزش‌هایی را در زندگی پی‌گیری می‌کنیم. نظریه‌های شناختی احساس‌ها هم بار شناختی و معرفتی عواطف و احساس‌ها را به ما نشان می‌دهند. بر مبنای این تلقی، عواطف چیزی معرفتی از جهان به ما ارزانی می دارند. آن‌ها بار شناختی دارند و چیزی از جهانی که متعلق آن احساس‌ها هستند به ما گوشزد می‌کنند.

تصور می‌کنم این مختصر فضا را تا حدی آماده کرده باشد تا در باب یکی از معروف‌ترین جستارهایی که در تاریخ فلسفه و روان‌شناسی در باب احساس‌ها و عواطف نگاشته شده است سخن بگوییم. یادم می‌آید در بحث از اضطراب هم به این جستار ارجاع داده بودم اما به جهت اهمیت آن ناگزیر و ناگریز از تکرار آن هستم.

 

(4) یک عاطفه چیست؟ اثر ویلیام جیمز
یکی از تلاش‌های مهمی که در تاریخ فلسفه و تاریخ روان‌شناسی در باب فهم احساس‌ها و عواطف صورت گرفته از سوی ویلیام جیمز فیلسوف پراگماتیست امریکایی انجام یافته است. ویلیام جیمز در سال 1884 جستاری در نشریۀ ذهن به چاپ رسانید که یک احساس چیست؟ نام دارد. از این اثر معمولاً به‌عنوان یکی از نمونه‌های برجستۀ ترکیب فلسفه و روان‌شناسی و فیزیولوژی یاد می‌شود. یک روان‌شناس دانمارکی دیگر به نام لانگ هم در همین زمان در باب این موضوع از این منظر کار می‌کرد به همین جهت جیمز و لانگ کتابی نوشتند با عنوان احساس‌ها که در سال 1885 منتشر شد و نظریۀ آن‌ها هم عموماً به عنوان نظریۀ جیمز – لانگ شناخته می‌شود. برجستگی جستار جیمز آن است که برخلاف تصور رایج از احساس‌ها در زمانه‌اش که آن‌ها را عواطفی در نظر می‌گرفتند که این عواطف تأثیرات جسمی و فیزیولوژیک هم دارند قضیه را به صورت کاملاً متفاوتی مطرح کرد. به تعبیر دیگر، جیمز این رابطه را برعکس کرد. بر طبق این تصور رایج زمانۀ جیمز اگر ما دچار ترس بشویم از عوارض این احساس لرزش دست و تپش قلب و‌اضطراب و بی‌قراری و استرس خواهد بود. ما احساس ترسی می‌کنیم و از عوارض و تبعات آن فی‌المثل لرزش دست است. جیمز اما معتقد است آن‌چه اصل است همین ادراکات حسی است یعنی لرزش دست و استرس و  بی‌قراری است که ترس را به وجود می‌آورند. احساس‌ها و عواطف چیزی نیست جز همین تفسیری که ما انسان‌ها از این ادراک‌های حسی می‌کنیم. ما از ماری می‌ترسیم. این ترس چیست؟ این ترس تغییرات فیزیولوژیک است که حس می‌کنیم و تفسیری است که از این تغییرات در ذهن صورت می‌دهیم. دلیلی که جیمز برای مدعای خود می‌آورد این است که وقتی مجموعۀ این ادراک‌های حسی را به‌عنوان منشای عواطف در نظر می‌گیریم چیزی را از قلم نینداخته‌ایم. بنابراین می‌توان اس و اساس عواطف و احساس‌ها را همین ادراکات جسی و فیزیولوژیک در نظر گرفت. این شیوۀ استدلال مبتنی بر تغییر علت و معلول شکل می‌گیرد. او معتقد است جای این دو را باید عوض کرد. به نظر وی ما گریه نمی‌کنیم چون ناراحت و ناشاد هستیم ما چون گریه می‌کنیم ناشاد و ناراحت هستیم. اگر ما ماری را می‌بینیم و می‌ترسیم و به همراه آن شاهد لرزش دست و عرق صورت و استرس هستیم همین لرزش دست و استرس و عرق صورت اساس احساس‌ها را در بر می‌گیرند. بدین معنا تغییرات فیزیولوژیک بسیار برای احساس‌ها و عواطف بنیادین و اساسی هستند.  بدون این تغییرات احساس‌های ما وجود ندارند و علت اصلی احساس همین تغییرات هستند. همین خلاصه به نظرم کار انقلابی جیمز و لانگ را در مورد عواطف نشان می دهد.  بر طبق این نظر، محرک بیرونی تغییری حسی و بیولوژیک در انسان به وجود می آورد و تفسیر ذهنی انسان از این تغییر یک احساس نام می گیرد. در یکی از برنامه‌های مژدۀ کتاب من این مقاله را معروفی کردم و نکاتی انتقادی هم در باب آن برجسته کردم. با این همه، نمی‌توان اهمیت این رویکرد مهم را در تاریخ روان‌شناسی احساس و فلسفۀ احساس نادیده گرفت. این نکته در هنگام صحبت از بسیاری از مدل‌های درمانی نسبت به افسردگی اهمیت زیادی دارد برای آن‌که بسیاری از آن‌ها همیشه و همه‌جا وزن خاصی را به علایم فیزیولوژیک احساسات افسردگی می‌دهند.

با این همه، در این درس‌گفتار کوتاه هنگامی‌که از افسردگی سخن می‌گویم مدنظرم احساس افسردگی‌ای است که روان‌شناسی برجسته می‌کند. بنابراین لازم است نگاهی ویژه بیندازم به رویکردهایی که در روان‌شناسی نسبت به این مفهوم وجود دارد.

 

(5) تقریرهای متفاوت از افسردگی
هنگامی که از مفهوم افسردگی سخن می‌گوییم از یک معنا صحبت نمی‌کنیم و طیفی از معانی در قبال این مفهوم می‌توانند وجود داشته باشند. یک معنای عام افسردگی هر غم و اندوهی است. در این معنا آن‌که فسرده است فردی اندوه‌گین و غم‌ناک معرفی می‌شود. با این همه، هنگامی که در حوزه‌های روان‌شناسی و روان‌درمان‌گری از این مفهوم سخن می‌رود به علایم و اختلال‌های مشخصی ارجاع داده می‌شود  که برخی آثار مرجع چون)The Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders( DSM-5  در وصف آن کوشیده‌اند. در همۀ آن‌ها فرد افسرد با احساس‌هایی چون غم و ناراحتی و خالی و تنها بودن عجین است و این‌ها تأثیری عمیق بر کار و کنش او به همراه دارد. به حسب این‌که مدت و زمان و شکل این افسردگی چگونه است انواع و اقسام افسردگی از هم جدا می‌شوند. بر اساس آمار بهداشت جهانی در سال 2018 بیش از 300 میلیون نفر در آن سال از این اختلال در رنج بودند یعنی چیزی در حدود 4 درصد جمعیت جهان. بیش از 10 درصد افراد جهان حداقل یک بار آن را در زندگی خود  تجربه کرده‌اند و افسردگی به عنوان چهارمین دلیل ناتوانی قلمداد می‌شود. بر اساس آمار وزارت بهداشت کانادا در سال 2012، بیش از 5.4 درصد کاناداییان بالای 15 سال  از سال 2011 تا سال 2012 با این اختلال دست و پنجه نرم می‌کردند که بیش‌ترین تعداد مربوط به سنین بین 15 تا 24 سال با 7 درصد است.

شایع‌ترین و معروف‌ترین اختلال افسردگی اختلال افسردگی اساس (MDD) است که بر  اساس DSM-5  این علایم و نشانه‌ها و معیارها را دارد: علائم عیان آن چون گریه یا غیر عیان چون احساس تنهایی باید مرتب – شاید هر روز – تکرار شود. بی‌علایقی به کار و بار و فعالیت‌ها باید هر روز عیان باشد، افزایش یا کاهش جدی وزن رخ دهد و فرد دچار اختلال در خواب باشد، هم‌چنین بی‌قراری فرد به وسیله دیگران دیده شود، فرد نیرو و انرژی کافی برای کارهای روزانه را نداشته باشد و هم‌چنین احساس بی‌ارزشی بکند و توان تمرکز بر کارهای روزانه‌اش را نداشته باشد. گاهی مواقع فرد دچار افکار خودکشی هم هست. پنج علامت از این علایم نه‌گانه باید به مدت حداقل دو هفته در فرد حضور داشته باشند که یکی از این پنج علایم حتما باید یا احساس‌های غم و اندوه و یا فقدان علاقه و لذت باشد.

همان‌طور که گفتم افسردگی اساسی تنها نوع افسردگی نیست و این کتاب مرجع انواع دیگر افسردگی را هم برجسته کرده است. به طور مثال، دیستیمیا (Dysthymia) یا اختلال افسردگی مداوم اختلالی است که فرد حداقل باید دو سال علائم افسردگی را با خود داشته باشد که یک سال از این دوسال باید مربوط به دوران کودکی و نوجوانی است. افسردگی فصلی، افسردگی ناشی از مصرف مواد مخدر، افسردگی ناشی از بیماری‌های دیگر، افسردگی ناشی از زایمان و عاقبت افسردگی‌های دوقطبی نوع اول و دوم از جمله موارد و انواع دیگر این اختلال شایع در زندگی بشر هستند. به طور مثال در افسردگی دوقطبی نوع اول ، فرد دوره‌ای از شیدایی را تجربه می‌کند که پیش از شیدایی بیش از اندازه یا حالت افسردگی رخ می‌دهد و مدت آن باید حداقل یک هفته باشد، مدت فوق شیدایی هم حداقل چهار روز و مدت افسردگی هم حداقل دو هفته است.

در همۀ این موارد برخی از علایم و شنانه‌ها برجسته هستند. در همه احساس غم و اندوه با گریه یا بدون گریه وجود دارد، بدبینی در انسان افسرده غالب است، فرد نسبت به خودش احساس خوبی ندارد و خود را گناه کار و شرم‌گین در می‌یابد. هم‌چنین علاقه و نیرویی برای انجام کارهای روزمره ندارد. قوای جنسی‌اش کم می‌شود و احساس خواب ‌آلودگی دارد هرچند که در خوابش هم بی‌نظمی زیادی به چشم می‌خورد. برخی مواقع فرد نسبت به بدن خودش هم بدبین است و دید خوبی نسبت بدان ندارد و عاقبت این احسا‌س‌ها و افکار می‌توانند با افکار خودکشی هم همراه باشند.

نکتۀ مهم این است که افسردگی مانند اضطراب اختلال خلقی است و نه اختلال شخصیتی. اختلال‌های خلقی برخلاف اختلال‌های شخصیتی با شدت و حدت بیش‌تری  حس و تجربه می‌شوند و زندگی فرد را در کوتاه مدت چنان تحت تاثیر قرار می‌دهند که فرد از انجام بسیاری از کارهای معمولی زندگی خود هم در می‌ماند. اختلال‌های شخصیتی البته چنین نیستند.  در این میان زنان بیش از مردان از افسردگی رنج می‌برند. البته میزان ابراز نشانه‌های اختلال افسردگی در زنان هم بیش‌تر است. در مردان بیش از زنان ما شاهد انکار نشانه‌ها و علایم افسردگی هستیم.

نکته‌ای که کاملاً با بحث ما در باب افسردگی آنلاین در ارتباط است این است که نوجوانانی که از افسردگی در رنجند علایمی چون وانمود کردن به بیماری، نگرانی از مرگ والدین، امتناع از رفتن به مدرسه، مشکلات ارتباطی و تحصیلی در مدرسه، خلق اندوهگین یا عصبی، و از کوره به در رفتن سریع را از خود نشان می‌دهند. این موضوع برای بحث ما در جلسه‌های آتی مهم است چرا که حجم عظیمی از ادبیاتی که در این زمینه - یعنی افسردگی آنلاین - وجود دارد مربوط به افسردگی در کودکان و نوجوانان و جوانان است.

نکتۀ مهم دیگر این است که نقش فرهنگ در تشخیص علایم افسردگی است. برخی از فرهنگ‌ها که بدان‌ها فرهنگ شاد می‌گوییم ممکن است برخی از نشانه‌های طبیعی غم و اندوه را هم علایم افسردگی قلمداد کنند. هم‌چنین فرهنگ‌های مختلف به علایم متفاوتی اشاره می‌کنند که ما آن‌ها را علایم افسردگی می‌شناسیم. به طور مثال، سردرد در فرهنگ‌های آمریکای لاتین، یا ضعف در فرهنگ‌های شرق دور و درد در قفسۀ سینه در کشورهای خاورمیانه. این‌ها البته همه مبتنی بر پژوهش‌های مختلف مشخص و برجسته شده‌اند.

نکتۀ مهم دیگر در مورد افسردگی این است که افسردگی به‌جد احساسی معطوف به گذشته و آن‌چه در گذشته رخ داده است قلمداد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود برخلاف اضطراب که عموماً احساسی معطوف به آینده است. از این جهت، ما در افسردگی احساس‌هایی چون: خشم، احساس گناه، شرم، رنجش، و احساس مسئولیت را برجسته می‌یابیم. در حالی که هنگامی که مضطرب هستیم با احساس‌هایی چون: بی‌پناهی، بی‌قراری، ترس، واهمه، و… روبرو هستیم.

 

(6) شبکه‌های اجتماعی چیستند؟ آنلاین به چه معنا است؟
ما با مصادیق مختلف شبکه‌های اجتماعی چون: فیسبوک و توییتر و لینکدین و یوتیوب و تلگرام و کلاب هاوس و تیک تاک که به یک معنا پلتفورم‌های مختلف شبکه‌های اجتماعی هستند آشنا هستیم. با این همه، تعریف این مفهوم، این‌که شبکه‌های اجتماعی چه شاخص‌های ایجابی و سلبی دارند کاری آسان نیست. به‌خصوص به این دلیل که هر روز شاهد بروز و نمود انواعی جدید از شبکه‌های اجتماعی هستیم. هریک از این مصادیق و کارکردهای متفاوتی که دارند، تعریف شبکه‌های اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهند و ما را وا می‌دارند که در تعریف خود تجدید نظر کنیم. مجسم کنید که بر تصویر محور بودن شبکه‌های اجتماعی دست بگذاریم. در این بستر، ناگزیر هستیم هنگامی که از پادکست یا کلاب هاوس سخن می‌گوییم این شاخص را نادیده بگیریم یا اشاره کنیم همۀ شبکه‌های اجتماعی واجد این خصیصه نیستند. با این همه شاید بتوانیم بر شاخص‌هایی برای تعریف شبکه‌های اجتماعی دست گذاریم: همۀ این‌ها آنلاین هستند و نیاز به اکانتی برای ارتباط دارند. ارتباط در شبکه‌های اجتماعی با اکانت‌هایی که با هم در ارتباط هستند تعریف می‌شوند. با این تعریف از شبکه‌های اجتماعی، باید به یاد داشته باشیم که این مفهوم بسیار جدید است. فرهنگ لغت مرین وبستر شبکه‌های اجتماعی را چنین تعریف می‌کند: اشکالی از ارتباط‌های الکترونیکی از طریق اینترنت که از طریق آن کاربران جمع‌های مجازی را به وجود می‌آورند تا اطلاعات و اندیشه‌ها و دیگر محتویات مورد نظر خود را به اشتراک بگذارند.

در مورد این‌که این شبکه‌های از چه زمانی شروع به فعالیت کردند نظرات و رویکردهای متفاوتی موجود هستند. به طبق یکی از این دیدگاه‌ها، در واقع در سال 1997 بود که یک وب‌سایت شبکه‌های اجتماعی با نام  سیکس دیگریز (Six Degrees) شروع به کار کرد که می‌توانست آکانتی درست کند، فهرستی از دوستان و توانایی‌های آن‌ها را ارایه نماید و پیام بین آن‌ها برقرار کند. با این تلقی و بر این بستر، شبکه‌های اجتماعی به معنای متعارف امروزی‌اش در سال 2003 به صورت جدیدی با می اسپیس (MySpace) پیدا کرد که قابلیت‌های زیادی را در خود نهفته داشت، مانند وبلاگ نویسی و انتخاب هشت دوست برتر و انتخاب موسیقی و تصویر برای پروفایل. این پلتفرم از سال 2003 قدرت برتر بود تا این‌که فیسبوک در سال 2008 به صورت رسمی آغاز به کار کرد. برخی از  تحولات مربوط به رشد فیس بوک در فیلم معروف دیوید فینچر با عنوان شبکه‌های اجتماعی که به یک معنا منوط به آغاز فعالیت‌های فیسبوک و زاکربرگ در آن است به نمایش درآمده‌اند. این شبکه‌ها بعد از آن‌که از رایانه‌ها به تلفن‌های هوشمند در قالب اپلیکیشن‌های مختلف منتقل شدند به‌سرعت به یکی از مهم‌ترین منابع ارجاعی بشر مبدل شدند. در این فضا است که یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها این است که نسل بعدی شبکه‌های اجتماعی چه‌ها هستند و ادعای بی‌جایی نیست اگر ابراز کنیم رقابت‌هایی باورنکردنی در این زمینه هم‌اکنون در جریان است. این رقابت البته مبتنی بر این درک شکل می‌گیرد که آن‌که بتوان در این زمینه پیروز شود از شهرت و قدرت و معرفت و ثروت بیش‌تری بهره‌مند خواهد بود و همین اهمیت و موقعیت کم‌نظیر شبکه‌های اجتماعی در زمانۀ ما به‌وضوح نشان می‌دهند.

بر طبق یک رویکرد دیگر، شبکه‌های اجتماعی از دهۀ 1950 شروع به فعالیت کرده‌اند. ما باید دورۀ اول را از دهۀ 1950 تا 1990 بدانیم دوره‌ای که بدان دوره پریکینگ (The Phreaking Era) هم می‌گویند. این اصطلاح به افرادی اشارت دارد که وقت آزاد خود را با فعالیت‌های مرتبط با سیستم‌های ارتباطات از راه دور صرف می‌کردند. شاید نزدیک‌ترین اصطلاح هم‌کنون به این اصطلاح اصطلاح هکرها است که هم‌اکنون مفهومی جاافتاده در گسترۀ علوم ارتباطات و اطلاعات است که از سیستم‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی استفاده می‌کنند تا به اطلاعات کاربران به جهت مقاصد خاصی دسترسی داشته باشند. داستان‌های جالبی در پس پشت کارهای این افراد وجود دارد که در این جا مجال بسط آن‌ها نیست اما تا همین اندازه می‌توان گفت که آن‌ها جعبه‌هایی را طراحی کردند و ساختند که به آن‌ها اجازۀ دسترسی به سیستم تماس تلفنی مجانی را می‌داد و به معنایی دیگر بر سیستم تلفنی و تماس تلفنی نظارت و کنترل داشتند. نقطۀ عطف دیگر در ششم آگوست 1991 رخ داد که شبکۀ گستردۀ جهانی ( The World Wide Web) که پیش از این در اختیارها نهادهای مشخصی چون: نهادهای دانشگاهی و نظامی و دولتی بود در دسترس عمومی قرار گرفت.
این دو گام اساسی، فضا را برای نضج گرفتن و رشد کردن شبکه‌های اجتماع فراهم کردند که اولین آنها البته classmate.com و Sxidegrees.com هستند. در مورد دومی قبل‌تر در همین جلسه سخنی کوتاه گفتم اما  classmate.com است که هم‌اکنون در حدود 40 میلیون اکانت دارد که فضایی است برای ارتباط دوستان و همکاران و هم‌کلاسی‌یان و نقشی مهم در مشهور کردن افراد در آمریکا در دهۀ 1900 بر عهده داشته است.

شبکه‌های اجتماعی در میان تأثیرهای گسترده و مهمی که در همۀ عرصه‌های فردی و جمعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی از خود برجای گذاشته‌اند سرمنشای برخی از اختلال‌های روانی هم بوده و هستند که در این‌ درسگفتار می‌خواهیم نسبت آن‌ها ر با افسردگی به بررسی بنشینیم. اما پیش از بحث از ـ رویه‌های افسردگی شبکه‌های اجتماعی و پس از سخن در باب معانی شبکه‌های اجتماعی و مفهوم افسردگی باید  مشخص کنیم جه معانی‌ای از افسردگی آنلاین مدنظر داریم.

 

(7) افسردگی آنلاین به چه معنا است؟
پس از این مقدمات، بهتر می‌توانیم بدانیم منظور از افسردگی آنلاین چیست؟ منظور یافتن نوعی فرید و ویژه از افسردگی که در فضای آنلاین یافت می‌شود و برجسته کردن تمایز این افسردگی با افسردگی رایج نیست. در درسگفتار شبکه‌های اجتماعی و اخلاق توضیح دادیم که در قبال مسائل اخلاقی و سلامت روان مربوط به شبکه‌های اجتماعی معمولاً دو رویکرد کلان مشهود هستند. یکی معتقد است که بسیاری از مفاهیم کلیدی اخلاقی و سلامت روان چون: مسئولیت، عالم اخلاقی، اضطراب، افسردگی باید در شبکه‌های اجتماعی به صورت جدید و نوینی تعریف و مشخص شوند. این طرحی است که برخی از پژوهش‌گران دنبال می‌کنند و من در درسگفتار مذکور به برخی از شاخص‌های آن اشاره داشتم. من به معنای دیگر از افسردگی آنلاین توجه دارم. به این معنا که شاخص‌ها و  ویژگی‌های شبکه‌های اجتماعی چگونه می‌توانند افسردگی ما کاربران را افزون کنند. اگر شبکه‌هی اجتماعی سبب شده‌اند که ما با کاربران زیادی در سرتاسر جهان در ارتباط باشیم، اگر شبکه‌های اجتماعی زمان و مکان را در نوردیده‌اند و تصویر و نگاهی جدید را نسبت به هم‌زمانی و هم‌مکانی به وجود آورده‌اند، اگر شبکه‌های اجتماعی نوعی جدید از ارتباط بین انسانی را که در آن تجسد جایگاهی ندارد مطرح کرده‌اند، اگر شبکه‌های جدید این قابلیت بالقوه را دارند که انواع و اقسام آزار و اذیت را برای کاربران به وجود آورند، اگر شبکه‌های جدید تصویری جدید از هویت را مطرح کرده‌اند، این‌ها همه عواطف سلبی و ایجابی ما از جمله عواطف افسردگی را تحت شعاع قرار می‌دهند. در این بستر، شبکه‌های اجتماعی به عنوان یکی از مهم‌ترین علل بروز و تشدید شدن افسردگی در نظر گرفته می‌شوند.  در دو جلسۀ آتی سعی می‌کنم این کار را انجام دهم. در جلسۀ چهارم و آخر هم البته بر برخی راه‌کارهایی دست خواهم داشت که می‌توان افسردگی آنلاین را  مدیریت کرد.

 

(8) مؤخره
اگر بخواهم آن‌چه را گفته‌ام تلخیص کنم می‌توانم بگویم:

اول. آن‌که من افسردگی را به مثبۀ یک احساس یا عاطفه در نظر گرفتم و همۀ قواعد احساسات را بدان ساری و جاری دانستم. به معنای دیگر، هنگامی که از افسردگی سخن می‌گوییم از احساس یا عاطفۀ افسردگی حرف می‌زنیم که این یکی تبعات خواسته و ناخواسته‌ای بر دیگر وجوه شخصیت ما یعنی افکار و اعمال و گفتار و نیازهای ما دارد.

دوم این‌که پنج مدل اصلی از احساس‌ها و عواطف در تاریخ فلسفه و روان‌شناسی برجسته هستند که این‌ها عبارتند از: نظریه‌های حسی و فیزیولوژیک که عواطف را به ادراکات حسی و فیزیولوژیک ارجاع می‌دهند. نظریه‌های رفتاری احساس‌ها که رفتار را راهی برای فهم عواطف و احساس‌ها قلمداد می‌کنند. مدل‌های ارزیابانه از احساس‌ها که اذعان می‌کنند که احساس‌ها بنا دارند به ما بگویند ما چه چیز را خوشایند و چه چیز را ناخوشایند ارزیابی می‌کنیم. نظریه‌های شناختی احساس‌ها هم بار شناختی و معرفتی عواطف و احساس‌ها را به ما نشان می‌دهند.

سوم. نظریۀ جیمز در مورد احساس بود که مبتنی بر آن  برخلاف  تصور رایج زمانۀ جیمز، او این نکته را برجسته کرد که  احساس‌ها و عواطف چیزی نیست جز  تفسیری که ما انسان‌ها از این ادراک‌های حسی می‌کنیم.

چهارم این‌که اشاره کردم هرچند افسردگی یک مفهوم عام است هنگامی که من آن را در این درس‌گفتارها به کار می‌گیرم بیش‌تر به اختلال‌هایی توجه دارم که آثار مرجع رون‌شناسی و روان‌درمان‌گری از آن مراد می‌گیرند. این نکته در هنگام صحبت از بسیاری از مدل‌های درمانی نسبت به افسردگی اهمیت زیادی دارد برای آن‌که بسیاری از آن‌ها همیشه و همه‌جا وزن خاصی را به علایم فیزیولوژیک احساسات افسردگی می‌دهند.

پنجم آن‌که در باب تاریخ و سرشت شبکه‌های اجتماعی سخن گفتم. شبکه‌های اجتماعی سبب می‌شوند ما با کاربران زیادی در سرتاسر جهان در ارتباط باشیم، شبکه‌های اجتماعی زمان و مکان را در نوردیده‌اند و تصویر و نگاهی جدید را نسبت به هم‌زمانی و هم‌مکانی به وجود آورده‌اند. شبکه‌های اجتماعی نوعی جدید از ارتباط بین انسانی را که در آن تجسد جایگاهی ندارد مطرح کرده‌اند و هم‌چنین شبکه‌های جدید این قابلیت بالقوه را دارند که انواع و اقسام آزار و اذیت را برای کاربران به وجود آورند. این‌ها تأثیر زیادی بر آن‌چه ما در دل روان‌شناسی افسردگی می‌نامیم به وجود می‌آورند که در دو جلسۀ آتی بدان‌ها خواهیم پرداخت.

ششم و آخر منظورم را افسردگی آنلاین بیان کردم. گفتم که این مفهوم را به این معنا در نظر می‌گیرم که شاخص‌ها و  ویژگی‌های شبکه‌های اجتماعی چگونه می‌توانند افسردگی ما کاربران را افزون کنند. اگر به طور مثال، شبکه‌هی اجتماعی سبب شده‌اند که ما با کاربران زیادی در سرتاسر جهان در ارتباط باشیم، اگر شبکه‌های اجتماعی زمان و مکان را در نوردیده‌اند و تصویر و نگاهی جدید را نسبت به هم‌زمانی و هم‌مکانی به وجود آورده‌اند این‌ها چه تأثیری بر کمیت و کیفیت افسردگی‌های ما بر عهده دارند. به معنای دیگر در این زمینه، شبکه‌های اجتماعی به عنوان یکی از مهم‌ترین علل تشدید افسردگی در نظر گرفته می‌شوند.

فایل صوتی درسگفتار افسردگی آنلاین (1)