درسگفتار افسردگی آنلاین (2)

افسردگی آنلاین (2)


(1) مقدمه

این جلسه، هفت بخش متمایز اما در ارتباط با هم دارد. در ابتدا مختصری در مورد آن‌چه در جلسۀ اول برجسته شد اشاره می‌کنم. سپس در مورد تنهایی آنلاین و نسبتش با افسردگی سخن می‌گویم. در گام سوم در مورد محتوای شبکه‌های اجتماعی سخن می‌گویم که بر افسردگی می‌افزایند یا آن را به وجود می‌آورند. در گام چهارم از افسردگی مرتبط با اعتیاد آنلاین سخن می‌گویم و شیوه‌هایی را در شبکه‌های اجتماعی برجسته می‌کنم که می‌توانند نظام پاداش‌دهی ذهن ما را تحت تاثیر قرار دهند  و به افسردگی حاد منجر شوند. در گام بعد از نسبت شبکه‌های اجتماعی و حضور در زمان حاضر سخن می‌گویم و نشان می‌دهم چگونه شبکه‌های اجتماعی با ساختار مشخص خودشان ما را به گذشته و آینده می‌برند و بنابراین افسردگی‌زا و اضطراب‌زا هستند. در انتها از امکانات شبکه‌های اجتماعی برای مقایسه خودمان با دیگران سخن می‌گویم و رویه‌های احساسات منفی‌شان را که با افسردگی پیوند دارند برجسته می‌کنم. در گام آخر هم خلاصه‌ای از آن‌چه در این جلسه ذکر می‌کنم ارایه می‌شود.

 

(2) آن‌چه گذشت

اگر بخواهم آن‌چه را که در جلسۀ قبل گفته‌ام تلخیص کنم می‌توانم بگویم:

اول. آن‌که من افسردگی را به مثابۀ یک احساس یا عاطفه در نظر گرفتم و همۀ قواعد احساسات را بدان ساری و جاری دانستم. به معنای دیگر، هنگامی که از افسردگی سخن می‌گوییم از احساس یا عاطفۀ افسردگی حرف می‌زنیم که این یکی تبعات خواسته و ناخواسته‌ای بر دیگر وجوه شخصیت ما یعنی افکار و اعمال و گفتار و نیازهای ما دارد. البته می‌تون افسردگی را در سطوح دیگری هم چون سطح عصب‌شناسی و ادراکی و حتی اجتماعی و فرهنگی هم به تحلیل نشست که در این درسگفتار مدنظر ما نیست.

دوم این‌که پنج مدل اصلی از احساس‌ها و عواطف در تاریخ فلسفه و روان‌شناسی برجسته هستند که این‌ها عبارتند از: نظریه‌های حسی و فیزیولوژیک که عواطف را به ادراکات حسی و فیزیولوژیک ارجاع می‌دهند. نظریه‌های رفتاری احساس‌ها که رفتار را راهی برای فهم عواطف و احساس‌ها قلمداد می‌کنند. مدل‌های ارزیابانه از احساس‌ها که اذعان می‌کنند که احساس‌ها بنا دارند به ما بگویند ما چه چیز را خوشایند و چه چیز را ناخوشایند ارزیابی می‌کنیم. نظریه‌های شناختی احساس‌ها هم بار شناختی و معرفتی عواطف و احساس‌ها را به ما نشان می‌دهند.

سوم. نظریۀ جیمز در مورد احساس بود که مبتنی بر آن  برخلاف  تصور رایج زمانۀ جیمز، او این نکته را برجسته کرد که  احساس‌ها و عواطف چیزی نیست جز  تفسیری که ما انسان‌ها از این ادراک‌های حسی می‌کنیم. این نکته در هنگام صحبت از بسیاری از مدل‌های درمانی نسبت به افسردگی اهمیت زیادی دارد برای آن‌که بسیاری از آن‌ها همیشه و همه‌جا وزن خاصی را به علایم فیزیولوژیک احساسات افسردگی می‌دهند.

چهارم این‌که اشاره کردم هرچند افسردگی یک مفهوم عام است هنگامی که من آن را در این درس‌گفتارها به کار می‌گیرم بیش‌تر به اختلال‌هایی توجه دارم که آثار مرجع رون‌شناسی و روان‌درمان‌گری از آن مراد می‌گیرند.

پنجم آن‌که در باب تاریخ و سرشت شبکه‌های اجتماعی سخن گفتم. شبکه‌های اجتماعی سبب می‌شوند ما با کاربران زیادی در سرتاسر جهان در ارتباط باشیم، شبکه‌های اجتماعی زمان و مکان را در نوردیده‌اند و تصویر و نگاهی جدید را نسبت به هم‌زمانی و هم‌مکانی به وجود آورده‌اند. شبکه‌های اجتماعی نوعی جدید از ارتباط بین انسانی را که در آن تجسد جایگاهی ندارد مطرح کرده‌اند و هم‌چنین شبکه‌های جدید این قابلیت بالقوه را دارند که انواع و اقسام آزار و اذیت را برای کاربران به وجود آورند. این‌ها تأثیر زیادی بر آن‌چه ما در دل روان‌شناسی افسردگی می‌نامیم به وجود می‌آورند که در دو جلسۀ آتی بدان‌ها خواهیم پرداخت.

ششم و آخر منظورم را افسردگی آنلاین بیان کردم. گفتم که این مفهوم را به این معنا در نظر می‌گیرم که شاخص‌ها و  ویژگی‌های شبکه‌های اجتماعی چگونه می‌توانند افسردگی ما کاربران را افزون کنند. اگر به طور مثال، شبکه‌های اجتماعی سبب شده‌اند که ما با کاربران زیادی در سرتاسر جهان در ارتباط باشیم، اگر شبکه‌های اجتماعی زمان و مکان را در نوردیده‌اند و تصویر و نگاهی جدید را نسبت به هم‌زمانی و هم‌مکانی به وجود آورده‌اند این‌ها چه تأثیری بر کمیت و کیفیت افسردگی‌های ما بر عهده دارند. به معنای دیگر در این زمینه، شبکه‌های اجتماعی به عنوان یکی از مهم‌ترین علل تشدید افسردگی در نظر گرفته می‌شوند.

 

(3) تنهایی به مثابۀ شاخص‌ افسردگی و شبکه‌های اجتماعی

مبتنی بر آن‌چه در جلسۀ قبل گفتیم افسردگی با گونه‌ای احساس تنهایی همراه است. در این‌که ما با انواع تنهایی مواجه هستیم شکی نیست از اقسام تنهایی‌های سلبی تا انواع ایجابی آن. از نوعی که انسانیت انسان با آن رقم می‌خورد که همان نیاز به تنها بودن با خود است تا قسمی که با جدایی جسم و بدن انسان از جهان و انسان‌های دیگر همراه است و تا نوعی که به معنای احساس تنهایی است و بر فقدان ارتباط‌های عمیق میان انسان با انسان‌های دیگر دست می‌گذارد. از نوعی که انسان با احساس وسیله بودن برای دیگران آن را حس می‌کند تا قسمی که عین غربت و هجران است. از احساس انزوا گرفته تا نوعی که در آن انسان حس می‌کند دیگران از فهم و درک او عاجزند. این‌ها برخی از انواع تنهایی را سامان می‌دهند که همان‌طور که اشاره کردم صرفاً وجوه سلبی تنهایی نیستند و برخی از وجوه ایجاب آن بخشی اساسی از شخصیت انسان و نیازی ژرف برای زیستن انسان محسوب می‌شود. یادم می‌آید فئودور داستایوفسکی در کتاب خاطرت خانۀ اموات که رمانی است مبتنی بر تجربۀ زیستۀ خودش در زندانی در سیبری در جایی اشاره می‌کند که یکی از تعاریف زندان جایی است که انسان نمی‌تواند مجالی برای تنهایی خودش بیابد. من البته این را نقل به مضمون می‌کنم. خلاصه این‌که هنگامی که می‌خواهیم از نسبت تنهایی و افسردگی و شبکه‌های اجتماعی سخن می‌گوییم باید این معانی متفاوت تنهایی را مدنظر داشته باشیم. این ابهام در هنگامی که کتاب مرجع DSM-5 از افسردگی و تنهایی توامان با آن سخن می‌کند موجود است.
این‌که شبکه‌های اجتماعی با هر یک از این انواع تنهایی چه می‌کند نیازمند بحث‌های مبسوط مستقلی است. با این همه، اگر بحث خود را مقید به احساس انزوا و تنهایی کنیم که به نظر این کتاب مرجع بر آن تکیه و تأکید دارد می‌توانیم به صورت مشخص‌تر در این باب سخن بگوییم. به طور مثال پژوهش‌های زیادی در باب نسبت استفاده از شبکه‌های اجتماعی و انزوا کاربران صورت گرفته و رابطه‌های معناداری میان این دو برجسته شده‌اند. بخشی از این امر البته به این نکته منوط و مربوط است که شبکه‌های اجتماعی بر خلاف نام‌شان به هیچ عنوان امر اجتماعی را بسط نمی‌دهند. کارکرد ویژۀ آن‌ها این است که دوران را به هم نزدیک کنند و نزدیکان را از هم دور کنند و این عین تنهایی و انزوا ست به این معنا که آدمی می‌تواند مبتنی بر این زیستن در این زیست جهان جدید گام به گام ارتباط‌های اجتماعی خود را از دست بدهد. چیزی که بسیاری از پژوهش‌ها بر آن تکیه و تاکید می‌کنند.

با این همه این نکته قابل تذکار است که صرف زمان زیاد در شبکه‌های اجتماعی تنها دلیل انزوا و دور افتادن از روابط اجتماعی که افراد  در آن‌ها تعریف می‌شود محسوب نمی‌شود. به خصوص آن‌که کیفیت استفاده از شبکه‌های اجتماعی بیش و پیش از کمیت استفاده از آن‌ها از اهمیت برخوردار است. به طور مثال، شبکه‌های اجتماعی با برجسته کردن هویت‌های دروغین و فاصلۀ شگرفی که میان آن‌چه انسان است و آن‌چه انسان می‌نماید به این انزوا دامن می‌زنند. به معنای دیگر خودی می‌تواند در شبکه‌های اجتماعی حضور داشته باشد و نمایش داده شود که به‌تمامی با خود واقعی انسان متفاوت باشد و این یکی از معانی انزوا است. به تعبیر دیگر، خود واقعی در هیچ از این ارتباط‌ها حضور و نمودی ندارد. ما همیشه و همه جا با چند خود روبرو هستیم. یکی آن‌چه هستیم و دیگری آن‌چه خود را می‌انگاریم و دیگری تصویری که  دیگری از در ذهن خود دارد. همیشه و همه‌جا میان این چند خود فاصله و شکاف است اما این شکاف در شبکه‌های اجتماعی بیش‌‌تر و بهتر خود را به ما نشان می‌دهد و این همان‌طور که اشارت رفت عین انزوا و حس تنهایی خود واقعی است.

معنای دیگر تنهایی که با شبکه‌های اجتماعی برجسته می‌شود مبتنی بر نشناختن زیست جهان تکنولوژیک آن‌ها تعریف می‌شود. ما به‌جد با جهان و به تعبیر پدیدارشناسانۀ آن با زیست جهان در هم تنیده‌ایم. گونه‌ای شناخت از خودمان و جهان‌مان داریم که مبنا و محصول این هم‌بستگی است. به همین جهت است که کوچک‌ترین تغییر در این زیست جهان به طور مثال رفتن به یک مهمانی می‌تواند احساس غربت و انزوا و تنهایی را در ما به وجود آورد. زیستن در فضای آنلاین حضور در جهانی ست که به‌تمامی برای ما تازگی دارد و ما بسیاری از علایم و نشانه‌ها و قوانین  آن را از معنای دوست داشتن به یک پست تا انواع و اقسام نشانه‌هایش را به‌تمامی نمی‌شناسیم و این عین تنهایی است. تنهایی به معنای نشناختن و همراه نبودن با جهانی در که در آن ساعت‌ها را می‌گذرانیم و به تعبیر دیگر تلف می‌کنیم.

دوستی‌هایی هم که در شبکه‌های اجتماعی شکل می‌گیرند تفاوت‌هایی اساسی با دوستی‌های فضای آفلاین دارند. اول آن‌که کمیت در این‌جا به‌جد بر کیفیت برتری دارد. ثانیاً خودهایی که در این رابطه حضور دارند در بهترین حالت، موقعیت‌های ناقص یا مثله شده از خودهای جهان آفلاین هستند. ثالثاً جسم به عنوان مهم‌ترین جزو هویت آفلاین در  رابطۀ آنلاین نقشی ایفا نمی‌کند. این‌ها همه سبب می‌شوند که دوستی‌های آنلاین را هم در بهترین حالت بتوانیم متفاوت از نوع آفلاین تعریف کنیم و در بدترین حالت اصلاً رابطۀ دوستی ندانیم.

به این فهرست می‌توان موارد زیاد دیگری را افزون کرد اما به نظرم همین فشرده هم می‌توند نشان دهد که افسردگی که با گونه‌هایی از تنهایی عجین است با به کاربردن گونه‌هایی از شبکه‌های اجتماعی تشدید می شود یا به وجود می آید. آن‌چه در این بخش آمد البته همگی مبتنی بر پژوهش‌های زیادی هستند که ما از ذکر این پژوهش‌های کمی و کیفی خودداری کردم.


(4) محتوای شبکه‌های اجتماعی و افسردگی

از مهم‌ترین مضامین در زمینۀ شبکه‌های اجتماعی محتوای آن‌ها است که مورد استفاده قرار می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین محتواهایی که در شبکه‌های اجتماعی برجسته هستند انواع و اقسام اخبار هستند که بسیاری از آن‌ها منفی هم هستند. گفته‌اند که بی‌خبری خوش‌خبری است و شبکه‌های اجتماعی یکی از کارهایی که می‌کنند آن است که ما را با انواع و اقسام اخبار به طور مرتب بمباران می‌کنند. می‌توان گفت که ظرفیت وجودی ما انسان‌ها توان هضم این اندازه از اخبار را که بسیاری از آن‌ها منفی هستند ندارند. به تعبیر دیگر، ما از زیست جهان بی‌خبری و کم‌خبری به زیست‌جهانی پا گذاشته‌ایم که همیشه و همه جا با محتواهای خبری و تحلیلی که بسیاری از آن‌ها منفی هستند همراه و همبسته‌اند و این به احساس افسردگی دامن می‌زند.همان‌طور که در جلسۀ قبل اشاره کردم احساس افسردگی احساسی مرکب و متشکل از مجموعه‌ای از احساس‌های منفی چون: ناراحتی، ترس،  رنجش، شرم و خجالت، گناه و مسئولیت است. بسیاری از این احساس‌ها و ترکیب آن‌ها در اخباری که شبکه‌های اجتماعی برجسته می‌کنند به وجود می‌آیند.

در مورد اخبار موجود در شبکه‌های اجتماعی این نکته هم قابل تذکار است که هنگامی که با اختلال افسردگی روبرو می‌شویم یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که با این احساس همراه است تفکر همه چیز یا هیچ چیز یا به تعبیر دیگر صفر و یکی است و محتواهای شبکه‌های اجتماعی با برجسته کردن رویه‌های منفی دنیایی که ما در آن زیست می‌کنیم این تفکر صفر و یکی را به وجود می‌آورند و تشدید می‌کنند. به این بیفزاییم که برخی از محتواهای شبکه‌های اجتماعی عین آزار روح و روان و فکر کاربران است و فقدان قوانین مدون در این زمینه راه را بر بسیاری از محتواهای ایجاد کنندۀ افسردگی فراهم می‌آورد.

از احساس‌های منفی متفاوتی سخن گفتیم که در هنگام ارتباط با شبکه‌های اجتماعی می‌توانند به وجود بیایند. نکته‌ای که در این باب قابل تذکار است این است که علاوه بر این که حجم زیاد اخبار و محتواهای شبکه‌های اجتماعی برای ما انسان‌ها که با این شیوۀ زندگی آشنایی نداریم عین تغییر احساسات و برجسته شدن افسردگی است  ما با این محتواهای زیاد به سرعت احساس‌های متفاوتی را تجربه می‌کنیم و البته  ظرفیت وجودی و روانی کافی برای آن را در اختیار نداریم.  به تعبیر دیگر انواع حساس‌های منفی را تجربه می‌کنیم و این تجربه در زمان بسیار کمی رخ می‌دهد. این هم پدیدۀ جدیدی است که ما پیش‌تر با آن آشنا نبوده‌ایم. اگر بخواهیم از منظر فرگشتی به این موضوع نگاه کنیم می‌توانیم بگوییم که احساس‌ها کارکرد ابقایی مهم در زندگی ما بر عهده دارند و باید تجربه و تحلیل شوند. آن‌ها در مورد ما و جهان و نسبت‌مان با جهان نکاتی مهم را گوشزد می‌کنند. مجسم کنید که ما با حضور در شبکه‌های اجتماعی ناتوانی در فهم تک تک آن‌ها ر تجربه کنیم و آن‌ها به صورت مبهم یکی یکی به‌سرعت بیایند و بروند. این ابهام و این سرعت در تجربۀ احساس‌های منفی متفاوت به نظرم با احساس‌ افسردگی پهلو می‌زند.

با این همه، دور از انصاف است اگر محتواهای شبکه‌های اجتماعی را به اخبار منفی و احیاناً جعلی فرو بکاهیم. فکر کنم جای تردید نباشد که بسیاری از محتواهای شبکه‌های اجتماعی - به‌خصوص محتواهای آموزشی - نه تنها نقشی در ایجاد و افزون کردن افسردگی ندارند که می‌توانند این احساس را مدیریت هم بکنند. به طور مثال چه کسی می‌تواند منکر اطلاعات بسیار مفید پلتفرم یوتیوب - که به نظرم می‌توان آن را بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دانشگاه جهان دانست - برای رشد و ارتقای فردی و شغلی و اجتماعی و در نهایت مدیریت انواع نابهنجاری‌های  سلامت روان از جمله افسردگی شود. با این همه، صحبت بر سر شیوه‌های است که ما اکنون از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنیم و فضاهای حاکم بر شبکه‌های اجتماعی است که مبتنی بر پژوهش‌های زیادی بیش‌تر به انواع استفاده نادرست که به سلامت روان کاربران ضربه می‌زند و به طور مثال افسردگی آنلاین را به وجود می‌آورد گرایش دارد.

 

(5) افسردگی و دوپامین آنلاین

با وجود آن‌که ما در مورد اعتیاد نکات زیادی را می‌دانیم هنوز برخی از وجوه و شیوه‌هایی که انسان به چیزی اعتیاد پیدا می‌کند بر ما ناپیدا و مجهول هستند.  با این همه در مورد یک امر شک و شبه‌ای وجود ندارد و آن این‌که معز بر احساس پاداش روان‌شناختی کار می‌کند. با هر پاداشی دوپامین در مغز ترشح می‌شود. در این میان البته  برخی از این پاداش‌ها طبیعی هستند و برخی با استفاده از مواد مخدر یا الکل به وقوع می‌پیوندند. هنگامی که ما غذای خوشمزه‌ای را استفاده می‌کنیم، یا کار معناداری را انجام می‌دهیم یا با دوستان‌مان معاشرت می‌کنیم این هورمون در مغزمان ترشح می‌شود. این امر هنگام به کار بردن شبکه‌های اجتماعی هم رخ می‌دهد. در جهان آفلاین یا غیرآنلاین این نظام پاداش دهی به صورت تدریجی رخ می‌دهد. حتی فردی که به قمار اعتیاد دارد زمانی اندک را در اختیار دارد تا به این کار بپردازد و انواع و اقسام موانع، مانعی است برای انجام دادن مداوم این کار. این مانع در شبکه‌های اجتماعی برطرف شده است و شبکه‌های اجتماعی همیشه و همه جا در دسترس ما قرار دارند و این تفاوتی با فردی معتاد به مواد مخدر که مداوم در حال مصرف این مواد است ندارد. به همین جهت فردی که به دسترسی سریع به انواع شبکه‌های اجتماعی اعتیاد دارد در هر بار انجام این کار و دریافت دوپامین لازم، در مرتبۀ بعد نیازمند انجام سریع‌تر و بیش‌تر این کار است. یا فردی که با تایید یا لایک یا فالوور های خود در  شبکه‌های آنلاین متکی است با هر بار انجام بیش از پیش به این کار اعتیاد پیدا می‌کند. من در جلسۀ اول از اعتیادی صحبت کردم که به همراه انواع اعتیاد همراه است. این نکته دققاً در مورد اعتیاد آنلاین هم می‌تواند وجود داشته باشد.در این اختلال خلقی به تدریج هیچ‌گونه کار لذت‌بخش و معناداری نمی‌تواند وجود داشته باشد و فرد به تدریج نسبت به لذت‌های متداول زندگی مبتنی بر کارهای رایجی که انجام می‌دهد - از جمله حضور در شبکه‌های مجازی - بی‌اعتنا می‌گردد. با تکیه بر این نکات می‌توان ادعا کرد که مهم‌ترین اعتیاد عصر ما، نه اعتیاد به مواد مخدر است و نه به الکل و سکس و قمار و فکر کردن. مهم‌ترین سرنگ اعتیاد در زمانۀ ما شبکه‌هی اجتماعی هستند. در جلسۀ آخر البته نکاتی در این مورد که ما چگونه می‌توانیم این نوع اعتیاد را هم مدیریت کنیم خواهم گفت اما پیش از آن باید مکانیسم این نوع اعتیاد را هم که شباهت‌های زیادی با دیگر انواع اعتیاد دارد و بر اساس سیستم پاداش‌دهی مغز کار می‌کند به‌خوبی و به‌دقت بشناسیم. این تصویر از حضور در شبکه‌های اجتماعی اما به نظرم می‌توند به ما مدد برساند تا بدانیم با چه حوزۀ قوی و موثری که بر همۀ وجود ما تسلط دارد و عادات و رفتار ما را شکل می‌دهد روبرو هستیم. در یک تعریف، شبکه‌های اجتماعی جایی هستند که به جهت ماهیت مجانی آن‌ها فروشنده‌ها از انواع و اقسام نظام پاداشی چون نظام دوپامین استفاده می‌کنند تا محصولات خودشان را زودتر و بهتر به فروش برسانند.


(6) شبکه‌های اجتماعی و مشکل زیستن در زمان حال

در یک سطح کلی، می‌توان اضطراب را یک اختلال سلامت روان مربوط به آینده و افسردگی را یک اختلال سلامت روان مربوط به گذشته دانست. در هر دوی این اختلال‌های خلقی یک نکته عیان است و آن فقدان زیست در زمان حال و غرقگی مرتبط با آن. پرسش این است که آیا حضور در شبکه‌های اجتماعی از جنس این غرقگی و حضور در زمان حال نیستند. ما که ساعت‌ها را صرف حضور در این شبکه‌ها می‌کنیم بدون آن‌که گذر زمان را بفهمیم آیا در حال تجربۀ حضور نیستیم؟ به نظرم من در بسیاری از موارد این‌گونه نیست و شبکه‌های اجتماعی به جهت ماهیت متنوع آن‌ها که کاربر را مجبور می‌کنند به صورت مداوم از یک موضوع به یک موضوع دیگر بپرد راه را بر حضور می‌بندند. حضور همان‌طور که ذکر آن رفت در یک سطح به معنا توجه به یک موضوع مشخص در زمانی مشخص است. در این میان حجم وسیعی اطلاعات و مطالب و سایت‌ها در زمان اندکی با حضور در بسیاری از شبکه‌های اجتماعی مرور می‌شودند و ما در حال انجام بسیاری از کارها از انواع قضوت‌ها و خودنمایی‌ها و مقایسه کردن ها و حسرت خوردن‌ها در زمانی بس کوتاه هستیم. این به معنای حضور نیست. این عین حضور در گذشته و آینده به شکلی منفعلانه و با انواع حسرت‌هایی که با آن‌ها همراه هستند چون: انتقاد از خود، گناه، خشم، کینه، شرم و سرزنش و رنجش هستیم که همان‌طور که چند بار در این جلسه تأکید کردم در فرصت زمان بسیار کوتاه ما را احاطه می‌کنند. اگر بخواهم از زبان اکهارت توله سحن بگویم می‌توانم بگویم که این حضوری غیر آگاهانه، فروکاهنده، منفعلانه، غیر اصیل، و طبیعتاً رنج آور و افسردگی‌زا است. این حضور نیست چون یک کار مشخص در زمان حال نیست و چون کنشی منفعلانه در واکنش به انواع محتویاتی هستند که شنیده و دیده می‌شوند. در این میان، اگر افسردگی مجموعۀ احساساتی است که با رخدادهایی در گذشته گره می‌خورند شبکه‌های اجتماعی با انواع و اقسام امکاناتی که دارد فضا را برای این احساس‌ها بیش از پیش فراهم می‌کنند.


(7) شبکه‌های اجتماعی و مشکلۀ مقایسه

ما انسان‌ها حیوان‌هایی اجتماعی هستیم. در میان معانی متفاوتی که ای گزاره دارد یکی هم این است که ما معمولاً در حال مقایسه موقعیت فردی و اجتماعی خودمان با دیگر انسان‌ها هستیم. همسایه و خواهر و برادر و همکار و اقوام و دوستان از جمله افرادی هستند که می‌توانند موضوع این مقایسه در مقام نظر و مسابقه در مقام عمل باشند. این خصیصه با حضور در شبکه‌های اجتماعی که نوعی ویژه از ارتباط را با افراد بسیار در سرتاسر جهان برای ما فراهم می‌کنند به صورت کمی و کیفی تغییر پیدا کرده است. ما هم‌اکنون با یک قشر یا طبقۀ مشخص سوژه‌ها که می‌توانند موضوع مقایسه و مسابقۀ ما باشند مواجه نیستیم و انسان‌های زیادی در این گستره قرار می‌گیرند. این عین اضطراب و افسردگی است. به‌خصوص از آن جهت که بحث ما مربوط به افسردگی است می‌توانم بگویم این حجم از اطلاعات و این شیوۀ ارایه هویت فردی و مزایای شخصی و موقعیت اجتماعی در شبکه‌های اجتماعی  جز آن‌که حال ما را بد کنند، به ما این احساس را بدهند که ما موجوداتی زیان‌کار و شکست‌خورده هستیم که از دیگران به‌جد عقب افتاده‌ایم و به ما بگویند که افرادی غیر جذاب و ملال‌آور هستیم چیزی دیگری برای ما به ارمغان نمی‌آورند. شاید این گزاره کمی اغراق‌آمیز باشد اما لااقل بیانگر بخشی از حقیقت موضوع است. ما انسان‌ها موجوداتی مقایسه‌گر و مسابقه‌دهنده با دیگران هستیم. همان طور که گفتم این شاید بخشی از موقعیت اجتماعی ما انسان‌ها است. با این همه، ما در شبکه‌های اجتماعی شاهد شکلی منحصر به فرد از این مقایسه کردن و مسابقه دادن هستیم که به نظرم در طول تاریخ بشر بی‌سابقه است. به نظرم در این‌جا هم بشر طاقت روانی لازم برای مدیریت این همه احساس‌های منفی را ندارد.این همه مسابقه و مقایسه می‌توانند نفرت از کار، خانواده، شخصیت خود، بدن خود و آن‌چه را تصور می‌کنیم داریم به همراه داشته باشند. پژوهش‌های زیادی نشان می‌دهند که علی‌رعم بهره‌مندی فعلی ما از بسیاری از امکانات میزان ناشادی و احساس‌های منفی ما در طول تاریخ بی‌نظیر است. اگر زندگی اصیل چند رکن اصلی درد یکی از ارکان آن داشتن سلامت روان است. برای داشتن سلامت روان اما چندین شخص لازم هستند که دو مؤلفۀ برجستۀ آن یکی زیستن در زمان حال و دیگری مدیریت مقایسه خود با دیگران و مسابقه دادن با دیگران است. شبکه‌های اجتماعی مبتنی بر بسیاری از پژوهش‌های جدی و ژرف هم ما را از زیستن در زمان حال محروم می‌کنند و هم ما را وارد بازی‌های بی‌پایان مقایسه و مسابقه با دیگران می‌کنند و بدین ترتیب بر افسردگی ما می‌افزایند. همان‌طور که ذکر آن رفت این یکی از معانی افسردگی آنلاین است.


(8) مؤخره

اگر بخواهم آن‌چه را در این جلسه برجسته کردم خلاصه کنم می‌توان بگویم:

اول. چندین نوع از تنهایی در این جلسۀ برجسته شدند. از این سخن رفت که شبکه‌های اجتماعی دوران را نزدیک و نزدیکان را دور می‌کند. این شبکه‌ها با توجه به ساختار ویژه‌ای که دارند و ناآشنایی ما با این ساختارها بر حس انزوای ما می‌افزایند. ما در این شبکه‌ها با بخش از حضورمان که بدون تجسد است حضور داریم و انزوا را بیش از پیش در این ساختارها حس می‌کنیم. این‌ها بخشی از تنهایی‌های آنلاین هستند که بر افسردگی‌های ما می‌افزایند. هم‌چنین دوستی‌های موجود در این شبکه‌ها هم  دوستی به معنای عمیق کلمه نیستند.

دوم. یکی از مهم‌ترین محتواهایی که در شبکه‌های اجتماعی برجسته هستند انواع و اقسام اخبار هستند که بسیاری از آن‌ها منفی هم هستند. گفته‌اند که بی‌خبری خوش‌خبری است و شبکه‌های اجتماعی یکی از کارهایی که می‌کنند آن است که ما را با انواع و اقسام اخبار به طور مرتب بمباران می‌کنند. می‌توان گفت که ظرفیت وجودی ما انسان‌ها توان هضم این اندازه از اخبار را که بسیاری از آن‌ها منفی هستند ندارند و این عین افسردگی است. علاوه بر این که حجم زیاد اخبار و محتواهای شبکه‌های اجتماعی برای ما انسان‌ها که با این شیوۀ زندگی آشنایی نداریم عین تغییر احساسات و برجسته شدن افسردگی است  ما با این محتواهای زیاد به سرعت احساس‌های متفاوتی را تجربه می‌کنیم و البته  ظرفیت وجودی و روانی کافی برای آن را در اختیار نداریم.

سوم. فردی که به دسترسی سریع به انواع شبکه‌های اجتماعی اعتیاد دارد در هر بار انجام این کار و دریافت دوپامین لازم، در مرتبۀ بعد نیازمند انجام سریع‌تر و بیش‌تر این کار است. یا فردی که با تایید یا لایک یا فالوور های خود در  شبکه‌های آنلاین متکی است با هر بار انجام بیش از پیش به این کار اعتیاد پیدا می‌کند. این نکته دققاً در مورد اعتیاد آنلاین هم می‌تواند وجود داشته باشد.در این اختلال خلقی به تدریج هیچ‌گونه کار لذت‌بخش و معناداری نمی‌تواند وجود داشته باشد و فرد به تدریج نسبت به لذت‌های متداول زندگی مبتنی بر کارهای رایجی که انجام می‌دهد - از جمله حضور در شبکه‌های مجازی - بی‌اعتنا می‌گردد. با تکیه بر این نکات می‌توان ادعا کرد که مهم‌ترین اعتیاد عصر ما، نه اعتیاد به مواد مخدر است و نه به الکل و سکس و قمار و فکر کردن.

چهارم. پرسش این است که آیا حضور در شبکه‌های اجتماعی از جنس این غرقگی و حضور در زمان حال نیستند. ما که ساعت‌ها را صرف حضور در این شبکه‌ها می‌کنیم بدون آن‌که گذر زمان را بفهمیم آیا در حال تجربۀ حضور نیستیم؟ به نظرم من در بسیاری از موارد این‌گونه نیست و شبکه‌های اجتماعی به جهت ماهیت متنوع آن‌ها که کاربر را مجبور می‌کنند به صورت مداوم از یک موضوع به یک موضوع دیگر بپرد راه را بر حضور می‌بندند.
پنجم. ما در شبکه‌های اجتماعی شاهد شکلی منحصر به فرد از این مقایسه کردن و مسابقه دادن هستیم که به نظرم در طول تاریخ بشر بی‌سابقه است. به نظرم در این‌جا هم بشر طاقت روانی لازم برای مدیریت این همه احساس‌های منفی را ندارد.این همه مسابقه و مقایسه می‌توانند نفرت از کار، خانواده، شخصیت خود، بدن خود و آن‌چه را تصور می‌کنیم داریم به همراه داشته باشند. پژوهش‌های زیادی نشان می‌دهند که علی‌رعم بهره‌مندی فعلی ما از بسیاری از امکانات میزان ناشادی و احساس‌های منفی ما در طول تاریخ بی‌نظیر است.