درسگفتار شبکه‌های اجتماعی و اخلاق (2)

تدریس فصل اول کتاب با عنوان "اهمیت سیاسی شبکه‌های اجتماعی و محدودیت فهم ما"

 

(1) آن‌چه در جلسه قبل تدریس شد
در جلسۀ قبل توضیح دادم که مسئلۀ اصلی نویسنده در کتاب شبکه‌های اجتماعی و اخلاق آن است که تکنولوژی به صورت عام و تکنولوژی‌های ارتباطاتی و اطلاعاتی – که شبکه‌های اجتماعی بخشی از آن‌ها هستند – از جهت اخلاقی خنثی نیستند، به این معنا که شبکه‌های اجتماعی به‌جد همۀ وجوه زندگی ما از جمله اخلاقیات ما انسان‌ها را تحت تأثیر خود قرار داده‌اند. نگاهی به آن‌چه در فیس‌بوک، توئیتر، اینستاگرام، یوتیوب و اپلیکیشن‌های مشابه می‌گذرد تأثیر این شبکه‌های اجتماعی  را بر زندگی فردی و جمعی ما به‌وضوح و به‌وفور نشان می‌دهد. حرف لیزا نلسون البته این است که مواجهۀ فکری با این ایده – که تکنولوژی خنثی نیست – کار آسانی نیست چرا که ابزاری دیدن تکنولوژی‌ها تاریخی طولانی در تاریخ بشر به همراه دارد. تکنولوژی خنثی نیست در یک سطح به این معنا است که نباید فکر کنیم هنگامی‌که با ابزار سروکار داریم با هنگامی‌که با تکنولوژی و ابزار با جهان در ارتباط نیستیم در یک نسبت قرار داریم. اما چه نتیجه‌ای بر این رویکرد نسبت به تکنولوژی که آن را خنثی در نظر بگیریم مترتب است؟ اگر تکنولوژی خنثی است آن‌گاه کار کردن با یک شبکۀ اجتماعی هیچ تفاوتی با هنگامی که ما بدون ابزار هم مشغول ارتباط با دیگران هستیم ندارد. چطور هنگامی که با دیگری در ارتباط هستیم مبتنی بر یکی از سه رویکرد نتیجه‌گرایی، وظیفه‌گرایی و فضیلت‌گرایی یا تلفیقی از آن‌ها دست به کاری می‌زنیم. به طور مثال می‌گوییم باید کاری را انجام دهیم که بیش‌ترین نتایج برای بیش‌ترین تعداد افراد را به همراه داشته باشد یا باید متکی بر وظیفه باشد یا نیازمند کسب مهارت و فضایلی است تا با تکیه بر آن کاری درست از فردی سر زند. در این‌جا  هم باید هنگامی که فی‌المثل از شبکۀ اجتماعی مشخصی استفاده می‌کنیم همین مسیر استدلالی را در پیش بگیریم و بدانیم که با به کار بردن تکنولوژی‌های مختلف امری اضافه بر ما برای تصمیم‌گیری اخلاقی بار نمی‌شود. این رویکرد البته در این کتاب مورد چالش قرار می‌گیرد. کتاب معتقد است شبکه‌های اجتماعی – به‌مثابۀ یکی از مهم‌ترین مظاهر و تجلی‌های تکنولوژی‌های مدرن – تحولی مهم در همۀ زمینه‌ها از جمله در نگاه و نگرش ما نسبت به اخلاق به وجود آورده‌اند یا باید به وجود بیاورند. این‌جا است که دیدگاه افرادی چون دون آیدی به کار نویسنده می‌آید. رابطه‌ای که میان انسان و جهان با تکنولوژی به وجود می‌آید از نظر پدیدارشناسی – یا به عبارت بهتر پساپدیدارشناسی – رابطه‌ای به‌کلی متفاوت از رابطه‌ای است که انسان و جهان با هم بدون تکنولوژی‌های مختلف برقرار می‌کنند. نلسون از اندیشه‌های لاتور، ولگار و مایکل لینچ مدد می‌گیرد تا نشان دهد تمایز میان امر طبیعی و امر مصنوعی که یکی از پیش‌فرض‌های برخی از مسلط‌ترین سنت‌ها در فلسفۀ تکنولوژی و تکنولوژی‌شناسی است از اس و اساس باطل است. در سطحی جدی‌تر او حتی تمایز میان سوژه و ابژه را را در کنش تکنولوژیک به پرسش می‌کشد. بر طبق این دیدگاه، تکنولوژی سبب می‌شود ما نسبتی با جهان برقرار کنیم که از اساس با نسبت بدون تکنولوژی با جهان متفاوت است. نکتۀ بنیادین در این‌جا این است که شیوه‌ای که ما با جهان ارتباط برقرار می‌کنیم ( نوئسیس) امری را که در جهان با آن ارتباط برقرار می‌کنیم ( نوئما) تعین می‌بخشد. به تعبیر دیگر، تکنولوژی‌ها به‌جد ادراک ما از جهان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند و متأثر می‌کنند. پرسش مهم و حیاتی اخلاقی اما در این‌جا این است که اگر تکنولوژی به‌جد ادراک ما از جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد عاملیت اخلاقی و استقلال اخلاقی و مسئولیت اخلاقی ما چه می‌شود؟ مبتنی بر چالش‌های جدی‌ای که شبکه‌های مجازی در این زمینه به وجود آورده‌اند یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها این است که آیا ما باید قوانین حقوقی و اخلاقی را مبتنی بر شرایط جدید به‌کلی نادیده بگیریم و به دنبال بسط قوانین اخلاقی و حقوقی تازه‌ای باشیم یا همین مفاهیم و قوانین موجود با تغییرات و اصلاحاتی قابل استفاده هستند. موضع نویسندۀ این کتاب البته آن است که ما باید تغییرات ماهوی در اخلاق و اخلاقیات کلاسیک به وجود آوریم تا بتوانیم آن‌ها را به جهان شبکه‌های مجازی اعمال کنیم و این چیزی است که وی در جای جای این کتاب آن را دنبال می‌کند و می‌خواهد به انجام برساند.
در این جلسه، فصل اول این کتاب تأمل‌برانگیز و پرمحتوا را  پی‌گیری می‌کنیم.

(2) مقدمه: وجوه سیاسی شبکه‌های اجتماعی
اگر جدا کردن وجوه اخلاقی رسانه‌های ارتباطاتی و اطلاعاتی مدرن اهمیت دارد یکی از مهم‌ترین تلاش‌ها در تحقق این هدف آن است که تمایزهایی میان وجوه اخلاقی شبکه‌های اجتماعی از وجوه سیاسی و البته ساحت‌های حقوقی آن‌ها انجام پذیرد. دلیل این است که وجوه سیاسی و حقوقی شبکه‌های اجتماعی بسیار مورد توجه هستند و حمایت و یا مزاحمت آن‌ها برای ارزش‌های سیاسی ما چون: آزادی بیان، حفاظت از حریم خصوصی و آزادی‌های دیگر، مخالفان و موافقان بسیاری دارد. کم‌تر شکی است که شبکه‌های اجتماعی می‌توانند ابزارهایی برای آزار افراد باشند. مثال‌های زیادی در این زمینه وجود دارند. مثالی که نویسنده در ابتدای فصل اول برجسته می‌کند مربوط به پرونده‌ای می‌شود که در آن دو مرد در خانه‌ای را در مریلند می‌زنند و از صاحب خانه که خانمی بوده تقاضای رابطۀ جنسی می‌کنند. معلوم می‌شود که شوهر سابق این خانم آگهی‌ای را در یک شبکۀ اجتماعی درج کرده و از جانب این خانم از مخاطبان خواسته که برای رابطۀ جنسی به نشانی وی بروند. این تنها نمونه‌ای از هزاران و میلیون‌ها موردی است که هر روز در شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهند که البته این‌ها وجوه منفی این شبکه‌ها را نشان می‌دهند.

سخن بر سر این است که چگونه می‌توان این وجوه منفی را متکی بر ابزارهای قانونی و سیاسی که وجود دارند مدیریت و نظارت کرد. در این میان چندین دیدگاه کاملاً متفاوت و متمایز در مورد ساختار مثبت و منفی رسانه‌های اجتماعی وجود دارند. عده‌ای البته بسط شبکه‌های اجتماعی را بسط آزادی‌های فردی و اجتماعی می‌دانند. این‌ها معتقد هستند کاری که به طور مثال ویکی لیکس انجام داد عین شفافیت سیاسی و اجتماعی حقوقی است. البته این رویکرد نمی‌خواهد رویه‌های منفی این شبکه‌ها را نفی کند اما باور دارد که ویژگی‌های مثبت این رسانه‌ها بسیار بیش‌تر هستند. تردیدی نیست که این نظر مخالفانی جدی هم دارد. به طور مثال عده‌ای معتقد هستند انتشار اسناد ویکی لیکس با آبرو و حریم فردی بسیاری بازی کرده و هم‌چنین امنیت ملی و بین‌المللی را در مواردی زیاد به خطر انداخته است. این‌ها مواردی چالش‌برانگیز هستند که آیا این نمونه‌ها می‌توانند نشان دهند که شبکه‌های اجتماعی در مجموع در راستای بسط آزادی‌ها و حقوقی مدنی لیبرال هستند یا نه؟  نکتۀ مهم به نظرم داشتن نگاه مسئله‌محور در این قصیه است. تصور نکنیم اگر یک موضع مختار در این زمینه و زمینه‌های مشابه اتخاذ کردیم از دانستن موضع بدیل بی‌نیاز هستیم. باید ادلۀ رقیب را در این زمینه بسیار جدی بگیریم و این عین رویکرد منصفانه و عادلانه در پژوهش و تفکر  است.

در این زمینه البته نباید و نمی‌توان یک نکتۀ مهم را فراموش کرد و آن این‌که  شبکه‌های اجتماعی به‌عنوان تکنولوژی‌های نسبتاً نوظهور، گستره‌های بس متنوع و متکثری را در بر می‌گیرند و گرچه ما همگی از تأثیر آن‌ها بر زندگی سیاسی و اجتماعی‌مان مطلع هستیم در این باب که این تأثیر دقیقاً چیست و تا کجا است و مکانیسم‌های آن از چه قرار است اتفاق نظری وجود ندارد. بدین جهت در این حوزه هم بیش و پیش از هر چیز باید به محدودیت‌های معرفتی و شناختی‌مان واقف باشیم و بر آن‌ها دست بگذاریم.  این‌جا است که نویسنده نگاهی معرفت‌شناسی به موضوع بحث دارد. این موضع که باید بدانیم از تأثیرات شگرف شبکه‌های اجتماعی بر شئون مختلف زندگی چیزی نمی‌دانیم. به تعبیر دیگر، سرعت تحول‌های تکنولوژیک با زمان و مجالی که برای فهم آن‌ها  و تأثیرشان بر ما انسان‌ها نیاز است هم‌خوانی ندارد. در این‌جا است که باید موضع سقراطی در این‌جا اتحاذ کنیم و بر نمی‌دانم‌های خودمان باز و باز تأکید و تکیه کنیم. اگر بخواهیم از زیر پوپر سخن بگوییم می توانیم بگوییم که در این زمینه هم ما چیزهایی شنیده ‌دیده و خوانده‌ایم اما چیز دندان گیری نمی‌دانیم. من البته با این موضع نویسنده هم‌دلی دارم.

 

(3) اهمیت سیاسی و روشنگری: طرح فکری لانگدن وینر
لیزا نلسون در این بخش بر این نکته دست می‌گذارد که روایت مسلط در باب رویه‌ها و اهمیت سیاسی تکنولوژی‌ها از این پیش‌فرض معرفت‌شناسی نشات می‌گیرد که عقل روشنگری  و آرمان‌های آن نسبتی نزدیک و تنگاتنگ با ابزارهای تکنولوژیک برقرار می‌کند. به تعبیر دیگر، چه ما به آرمان‌های روشنگری باور داشته باشیم یا منکر آن باشیم می‌توانیم این ایده را بپذیریم که روشنگری به ابزارهای تکنولوژیک مسلط می‌شود تا با آن‌ها اهداف مهم روشنگری که آزادی فرهنگی و فکری هستند محقق شوند. فرض البته این است که روشنگری باور دارد که ما بر تکنولوژی‌ها و ابزارهای مدرن مسلط هستیم و می‌توانیم به‌راحتی آن‌ها را مدیریت کنیم.

در این زمینه کسی که ادبیات مربوط به وجوه سیاسی تکنولوژی‌ها را غنای مشخصی بخشید است فیلسوف معروف تکنولوژی امریکایی لانگدن وینر است. در جلسۀ قبل گفتم که وینر در گذرگاه‌های با ارتفاع کم در نیویوک خاست‌گاه‌های نژادپرستانه می‌دید تا آن‌ها که از اتوبوس‌های شهری استفاده می‌کنند نتوانند پا به مناطقی از نیویورک بگذارند که مخصوص سفیدپوستان است. برای وینر، وجوه تبعیض‌آمیز تکنولوژی‌های مدرن مهم هستند و به همین جهت، او این تمایل‌های ضداخلاقی در تکنولوژی مدرن را برجسته می‌کند. این‌ها نکاتی هستند که لیزا نلسون بدان‌ها اشارت دارد. هرچند که به نظرم در بسط طرح فکری وینر کوشش نمی‌کند و حداقلی که در این زمینه می‌گوید به نظرم برای فهم اندیشه‌های وینز در باب نسبت سیاست و تکنولوژی کافی نیست. به همین جهت من در این‌جا سعی می‌کنم نگاهی مختصر به مواضع وینر در این باب بیندازم.

 تلقی وینر نسبت به تکنولوژی بسی تحت تأثیر دیدگاه ژاک ایلول در باب تکنولوژی است. ایدۀ اساسی ایلول در کتاب جامعۀ تکنولوژیک این است که ظهور تکنولوژی مدرن با نوع خاصی از زیست سیاسی هم‌راه بوده است. این آن چیزی است که وینر در کتاب تکنولوژی خودبنیاد آن را «سیاست تکنولوژیک» می‌گوید اما برخلاف ایلول و به مانند ایلیچ، وینر به صورت ریز معیارهای طراحی مشخصی را به تکنولوژی‌های جدید نسبت می‌دهد. چه در این کتاب و چه در کتاب دیگرش وال و راکتور و هم‌چنین مقالۀ معروفش « آیا مصنوعات سیاست دارند؟»  وینر یک پیش‌فرض اساسی دارد و آن این است که تکنولوژی‌های مختلف الزمات سیاسی مشخصی را تجسد می‌بخشند. در گام اول این تکنولوژی‌ها برای حل یا جواب به مسایل مشخص سیاسی‌ای هستند. مثال پل‌های نیویورک که به‌وسیلۀ رابرت موسس طراحی شده بوند و من به آن پرداختم در این سطح قابل طرح است. به تعبیر دیگر، تکنولوژی‌ها نظم مشخص سیاسی را تحمیل می‌کنند. به زبان نرم‌تر،  تکنولوژی‌ها با نظم سیاسی مشخصی هم‌نشین هستند. بنابراین یک راه برای شناختن نظم سیاسی موجود در یک جامعه آن است که نگاهی داشته باشیم به شیوۀ  رشد و گسترش و به کارگیری تکنولوژی‌های مختلف. بنابراین اگر ما مایل به تعبیر و تعریف نظم موجود سیاسی و اجتماعی هستیم باید به شیوۀ طراحی و به کارگیری تکنولوژی‌های متفاوت عطف توجه نشان دهیم. به طور مثال اگر بخواهیم بدانیم هم‌اکنون سیاست چگونه کار می‌کند نمی‌توانیم از نقش شبکه‌های اجتماعی در اعمال قدرت صرف نظر کنیم. در سطح دوم او با رجوع به اندیشه‌های متفکرانی چون: افلاتون، انگلس و مارکس تعین‌بخشی جامعه و سیاست با تکنولوژی‌ها را هم نشان می‌دهد که می‌توان از آن به عنوان جبریت یا دترمینیسم تکنولوژیک هم تعبیر کرد.

این البته تنها روایت از رویه‌های سیاسی تکنولوژی‌های مدرن – به طور مثال تأکید بر پل‌ها  در این‌جا– نیست. به طور مثال، ولگار و کوپر نشان می‌دهند تا کجا وینر مقید به روایت مشخصی در راستای اثبات مدعای خود است و در این راستا انواع و افسام روایت‌های دیگر را در این زمینه نادیده گرفته است. سخن ولگار و کوپر این است که روایت وینر از ابزار تکنولوژیک مقید به داده‌های محدودی است. به طور مثال او نادیده می‌گیرد که چندین طرح برای پل‌های نیویورک پیشنهاد شده بودند که در نهایت طرح رابرت موسس پیروز شد. بنابراین انواع و اقسام رقابت‌های شخصی و سیاسی و منفعت‌های گروه‌های مختلف اجتماعی را در این زمینه نمی‌توان نادیده گرفت. نقد لیزا نلسون به وینر اما دو چیز است. اول این است که توجه به وجوه سیاسی تکنولوژی‌ها وینر را از پرداختن به اهمیت اخلاقی آن‌ها غافل کرده است. ثانیاً گونه‌ای جدانگاری میان حوزۀ تکنولوژی با حوزۀ اخلاق و سیاست - بگوییم غیرپدیدارشناسانه - در آرای وینر به چشم می‌آید که او نمی‌تواند این ایده را بپذیرد. او تصریح می‌کند که تکیه و تأکید بر ما از  نسبت تودرتو میان سیاست و تکنولوژی نباید ما را از وجوه اخلاقی تکنولوژی‌های مدرن غافل می‌کند. این البته نکته‌ای بود که در جلسۀ اول هم بدان اشاره کردم و آن را از مهم‌ترین محورهای نویسنده در این کتاب برشمردم. به تعبیر دیگر، به نظر او وینر و دیگران به آن اندازه در باب رویه‌های سیاسی تکنولوژی‌های مدرن سخن گفته‌اند که مجالی برای برجسته کردن وجوه اخلاقی آن باقی نگذاشته‌اند. علاوه بر این، آن‌ها متوجه این نکته نیستند که هر تکنولوژی از جنس یک نسبت است و ما نسبت انسان و ابزار و جهان چندان و چندان در هم تنیده است که جدا کردن دو حوزه با عناوین «انسان و تکنولوژیِ» یا «سیاست و تکنولوژی» یا «اخلاق و تکنولوژی» ممکن نیست. این مدعا همان طور که قبلاً هم نشان دادم یک ایدۀ بنیادین است که در پدیدارشناسی تکنولوژی یا پساپدیدارشناسی تکنولوژی مطرح می‌شود.

 

(4) تلفن و دفاع از حریم خصوصی
نلسون برای این‌که دیدگاه مطلوب خویش را در تقابل با دیدگاه وینر بسط دهد به تاریخ تلفن عطف توجه نشان می‌دهد. به نظر او تلفن یکی از شبیه‎‌ترین تکنولوژی‌ها به شبکه‌های اجتماعی جدید است و از این رو او بدان توجه می‌کند. این سنتی جالب و مؤثر در مطالعات تکنولوژی است که اگر بخواهند یک روایت مانند آن‌چه را وینر برجسته می‌کند به پرسش بکشند روایت یا روایت‌هایی دیگر را برجسته می‌کنند. تصور می‌کنم در مباحث تاریخی دیگر هم این سنت رواج دارد و ما در درسگفتارهای دکتر کمالی در باب روش‌شناسی تاریخ هم با نمونه‌هایی از آن آشنا شدیم. به نظر نلسون، تلفن هم مانند شبکه‌های اجتماعی جدید بحث‌های جالبی را در باب این‌که آیا تلفن بشر را تنها تر می‌کند یا نه و یا این‌که این ابزار با آزادی ما چه می‌کند به وجود می‌آورد. جالب آن است که بحث‌های مربوط به رعایت حریم خصوصی با اختراع این ابزار تکنولوژیک به وجود آمد و ذهن و زبان سیاست‌گذاران و سیاست‌مداران و انسان‌های زیادی  را با خود درگیر کرد. موارد مشخصی از اتهام‌های حقوقی با شنود تماس‌های تلفنی ثابت شدند و همین با وجود آن‌که نتایج مثبتی به حساب می‌آمد (مانند گرفتار شدن دزدان) بر نگرانی‌ها برای رعایت حریم خصوصی افراد و نهادها افزود. بسیاری شنود تلفنی را در تضاد با قانون اساسی امریکا  به حساب می‌آورند. با این همه  در نص قانون اساسی نکته‌ای در باب شنود تلفنی ذکر نشده بود و مفسران و مجریان قانون ناگزیر بودند در این باب دست به تفسیر بزنند و به این پرسش پاسخ دهند که آیا شنود تلفن هم بخشی از نقض حریم خصوصی محسوب می‌شود و یا نه.  این بحث تا چندین دهه در اوان سدۀ بستم بحثی مهم در ساحت‌های سیاسی و حقوقی ایالات متحدۀ امریکا محسوب می‌شد. باز در این‌جا طرف‌داران امینت و آزادی در مقابل هم قرار می‌گرفتند. شنود البته گاهی برای ایجاد امنیت مهم بود اما آزادی‌های فردی و حریم خصوصی افراد را نقض می‌کرد. نکتۀ مهم این است که  حتی الان هم که در امریکا و دیگر کشورها قوانین مشخصی در مورد منع شنود وجود دارد باز موارد نقض آن از سوی دولت‌ها کم نیست. تلفن که در اوان اختراع به عنوان ابزاری در نظر گرفته می‌شود که انسان مدرن را از محدودیت های مکانی جدا می‌کند و به او این امکان را می‌دهد که از مکان ها و فضاهای دیگر مطلع شود هم‌اکنون به عنوان یک تهدید و خطر هم نگریسته می‌شد. لیزا نلسون به موارد بسیاری در کتاب خود در این فصل اشارت می‌کند. او به یکی از مهم‌ترین این رخدادها می‌پردازد که همان ماجرای یازدهم سپتامبر است و نشان می‌دهد چگونه این رخداد مهم در تاریخ معاصر امریکا گفتمان آزادی و حریم خصوصی را به گفتمان امنیت تغییر داد. به نظر وی، با این رخداد این‌گونه به نظر آمد که دیگر حریم خصوصی و آزادی فردی در مقابل امنیت ملی و عمومی بحث مهمی نیست.

اگر بخواهم در این‌جا یک نکتۀ بگویم آن است که با خواندن این بخش از کتاب لیزا نلسون باز و باز توجه من به این نکته جلب شد که ما تا چه اندازه در دیار خودمان نیازمند آن هستیم که تاریخ مواجهۀ با ابزارها و تکنولوژی‌های مدرن را بررسی کنیم. به طور مثال روشنفکران ما در باب نسبت تجدد و سنت حرف بسیار زده‌اند اما این رویه‌های تخصصی و ریز مواجهۀ با نمادهای دوران مدرن کم‌تر مورد توجه روشنفکران ما قرار گرفته‌اند. مورخان و پژوهش‌گران ما هم متأسفانه کار چندان جدی‌ای را در این باب صورت نداده‌اند. این نکته البته در ادامۀ آن نکات مهمی است که دکتر کمالی هم در درس‌گفتار خویش بدان بسیار اشارت داشتند.  تاریخ مواجهۀ ما با عکس، لوله‌کشی مدرن و تعارض‌هایی که با احکام فقهی در این باب حس می‌شدند، واکنش‌های مختلف نسبت به تلفن و تلگراف، نسبت نوارکاست با انقلاب اسلامی و تلگراف با انقلاب مشروطه همه بخشی از مباحث زیادی هستند که ما باید بیش از پیش بدان‌ها عطف توجه نشان دهیم. نگاهی به فصل اول کتاب لیزا نلسون نشان می‌دهد که بخشی زیاد از این کتاب بر پژوهش‌هایی استوار است که در این چند دهه در باب مواجهۀ امریکاییان با ابزارهای تکنولوژیک از نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم تاکنون نگاشته شده‌اند. به تعبیر دیگر، این نکته موضوع مهمی را به ما نشان می‌دهد و آن این است که برای نظریه‌پردازی در باب تکنولوژی و نسبتش با جامعه هم به مانند هر نظریه‌پردازی در باب هر امر دیگری در ابتدا باید پژوهش‌ها ریز و تخصصی زیادی صورت بگیرد. این البته به نظرم یکی از نقاط ضعف پژوهش به صورت عام و علوم انسانی به صورت خاص در ایران‌زمین است.


(5) شبکه‌های اجتماعی و خوش‌بینی‌هایش : نقد دیدگاه آرمان‌شهرانه نسبت به تکنولوژی‌های جدید
خلاصه کنم که دیدگاه نویسنده این است که رشد شبکه‌های اجتماعی در غرب هم شهروندان را نسبت به خطر رصد حریم خصوصی افراد و دسترسی به اطلاعات شخصی آن‌ها حساس نکرده است. به طور مثال یک نظرسنجی و بررسی دقیق و سراسری در امریکا در سال 2015 نشان می‌دهد که 91 درصد امریکاییان نگرانی‌ای بابت نقض حریم خصوصی تلفن‌های هوشمند خود و هم‌چنین استفاده از اینترنت ندارند. برای افراد حریم شخصی و آزادی فردی مهم است اما در مقابل تمایل به دسترسی به فضای آنلاین این دغدغه‌ها عموماً رنگ می‌بازد. به تعبیر دیگر، حریم خصوصی و آزادی‌های فردی هم‌اکنون دغدغۀ اصلی کاربران شبکه‌های اجتماعی نیست. آن‌ها حاضرند این ارزش‌ها را در پای ارزش‌های دیگر چون دسترسی به مطالب و سایت‌های مورد علاقۀ خود به‌آسانی فدا کنند.  به تعبیر دیگر، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که اولویت اصلی استفاده از شبکه‌های اجتماعی است و پس از استفاده باید کمی هم به موانع آن در راستای رعایت حریم خصوصی و آزادی‌های شخصی بیندیشیم. اولویت اصلی آزادی‌های فردی و حریم خصوصی نیست.

در این راستا اپلیکیشین‌ها و برنامه‌هایی وجود دارند که به‌وضوح آزادی‌های فردی را نقض می‌کنند. اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری از انواع و اقسام اطلاعات ما برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کند. به دنبال آن هستند که ببینند ما به چه نیاز داریم و به دنبال چه هستیم. به طور مثال کیست که نداند که گوگل بر روی کلمات و جملاتی که ما جست و جو می‌کنیم تا چه اندازه کار می‌کند و اطلاعات آن را به شرکت‌ها و دولت‌های نیرومند می‌فروشد. در این بستر این‌گونه می‌توان گفت ما شهروندان جهانی تکنولوژیک هستیم که بیش از هر زمانی دیگر از داشتن حریم شخصی و خصوصی محرومیم. تلفن‌های هوش‌مند ما منبعی بس متنوع در اختیار ارایه‌کنندگان خدمات آن‌ها قرار می‌دهند که در باب ما همه چیز می‌دانند. از این‌که چه می‌خوریم و کجا می‌رویم تا چه می‌خوانیم و چه گوش می‌کنیم و چه می‌بینیم.  با چه افرادی در ارتباط هستیم و پرسش‌هایی که نمی‌دانیم و جست وجو می‌کنیم چیستند.

من می‌توانم به این بی‌تفاوتی نسبت به حریم شخصی از منظر دیگری هم نگاه کنم. با ارجاع به آن‌چه نویسنده در مقدمۀ اثر خویش در باب خنثی دیدن تکنولوژی‌ها ذکر شد می‌توانم بگویم ما انسان‌ها آن‌چنان که در عرصه زندگی عمومی و خصوصی خود نسبت به حریم شخصی حساسیست داریم در فضای آنلاین این حساسیت را نداریم. چرا چون معنای حریم شخصی در فضای آنلاین برای ما معنایی به‌کلی متفاوت از آن‌چه در زندگی روزمره‌مان دارد واجد است. ما فرق می‌گذاریم بین کسی که می‌خواهد در اوراق شناسایی ما تجسس کند با فردی که مشخصات آنلاین ما را وارسی می‌کند در حالی که این دو کنش با وجود اختلاف در شکل انجام از یک نوع هستند. نویسنده همان طور که گفتم به این نکته اشاره نکرده است اما به نظرم مهم است.  به تعبیر دیگر، ما در این زمینه از دو جهل رنج می‌بریم. یکی جهل تأثیر تکنولوژی‌ها بر انواع و اقسام وجوه زندگی فردی و جمعی ما و دیگری این‌که  مفاهیم و دست‌گاه‌های نظری متعارف قادر به تحلیل این وضعیت جدید نیستند.

وینر به ما نشان می‌دهد که انقلاب صنعتی با یک باور بنیادین نسبت به ابزارها و تکنولوژی‌ها همراه است و آن این است که این ابزارها به‌خودی خود برای ما ارزش‌های مدرنیته و روشنفگری را به همراه می‌آورند. این همان معنا آرمان‌شهری تکنولوژیک است که در اوان و اواسط انقلاب صنعتی رشد بسیار یافته بود. به تعبیر دیگر، همان‌گونه که اندیشۀ بازار آزاد قایل به دستی نامریی بود که مناسبات اقتصادی و اجتماعی را هدایت می‌کند قایل به دستی نامریی بود که هم‌نشینی ابزارهای تکنولوژیک و ارزش‌های بازار آزاد چون دفاع از حریم شخصی و آزادی‌های خصوصی را تأمین می‌کند. در گسترۀ نظر، از ماکیاول تا منتسکیو و آدام اسمیت باور داشتند که آزادی‌های سیاسی و رشد اقتصادی و صنعتی هم‌دوش هم حرکت می‌کنند و این برخلاف حکمت یونانی بود که باور داشت نسبت میان دو پیچیده‌تر از آن است که به این صورت خطی مدنظر قرار گیرد. گونه‌ای خوش‌بینی در اوان روشنگری و انقلاب صنعتی که سطحی بودن آن هم‌اکنون بیش از پیش مشخص شده است. حرف لیزا نلسون این است که چنین خوش‌بینی‌ای را می‌توانیم در باب انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی و با شبکه‌های اجتماعی هم دریابیم. در این‌جا هم ما چنان با این شبکه‌های اجتماعی کار می‌کنیم گویی آن‌ها ما را به سوی یک آرمان‌شهر سوف می‌دهند و هدایت می‌کنند و از پیچیدگی‌های تأثیر آن‌ها بر همۀ وجوه زندگی فردی و اجتماعی‌مان غافل هستیم.

این خوش‌بینی همان‌طور که لیزا نلسون می‌گوید پایه‌ای از واقعیت‌های موجود ندارند. آزادی‌های فردی و حریم خصوصی به صورت مداوم از سوی شرکت‌های بزرگ ارتباطاتی و اطلاعاتی محدود می‌شوند و نقض می‌گردند. مهم‌تر از همۀ این‌ها این است که اطلاعات ما شهروندان این جهان به صورت مداوم بین شرکت‌های خصوصی و دولت‌ها رد و بدل می‌شوند. به‌خصوص این نکته جای تأمل دارد که برخلاف مدعیات برخی از این شرکت‌های خصوصی در قبال موضع‌گیری و مقاومت در برابر درخواست‌های دولتی برای اعطای اطلاعات، این شرکت‌ها کم و بیش در برابر قدرت و کنترل و سلطۀ دولت‌ها برای در اختیار گذاشتن اطلاعات شهروندان بی‌دفاع هستند. کتاب در فصل اول نمونه‌های زیادی از هم‌کاری این شرکت‌ها با دولت فدرال در امریکا را به بحث می‌گذارد و فقدان قوانین جدی و جدیت در اعمال برخی از قوانین را برجسته می‌کند.

به نظر لیزا نلسون این تنها نقطۀ ضعف شبکه‌های اجتماعی نیست. آن‌ها هم‌چنین زمینه را آماده می‌کنند که به‌راحتی آبروی افراد ریخته شود. به تعبیر دیگر، بیش و پیش از آن‌که افراد در دادگاهی محاکمه شوند در دادگاه شبکه‌های اجتماعی محاکمه شده‌اند. من می‌دانم که به طور مثال با جنبش «من هم» روایت‌هایی از آزادهای جنسی نسبت به زنان برجسته شدند اما نباید و نمی‌توان روایت‌های نادرست مبتنی بر غرض‌ورزی‌های شخصی را نادیده گرفت. به تعبیر دیگر، آن‌ها مفاهیمی چون مرجعیت قانونی و سیاسی کلاسیک را به هم ریخته‌اند. به نظر نلسون دیدگاه‌های وینر در این زمینه ره‌گشا است تا درک کنیم در کجا ایستاده‌ایم و منابع قدرت در جهان ما چه‌ها هستند. به این اضافه کنید در هم آمیختن شبکه‌های اجتماعی با واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی که بر آشفتگی‌های فهم ما از جهان می‌افزاید. به نظر او این وجوه ویران‌کنندۀ شبکه‌های اجتماعی نباید نادیده گرفته شوند و هنگام سخن گفتن از نسبت سیاست و شبکه‌های اجتماعی باید برجسته شوند. به نظر مؤلف این وجوه به ما کمک می‌کنند تا از خوش‌بینی‌های اولیه نسبت ابزارهای تکنولوژیک و هم‌بستگی آن‌ها با آزادی‍‌های فردی و آرمان‌های روشنگری و به صورت خاص انقلاب صنعتی فاصله بگیریم.

در این میان پرسش‌هایی در باب این‌که تک تک ما شهروندان چه وظیفه‌ای در قبال دفاع از حریم خصوصی و آزدی‌های فردی خود و دیگران داریم مطرح است که امید دارم در جلسات بعد بدان بپردازم. خوشحال می‌شوم در این باب نظرات حضار این مجلس را هم بدانم.


(6) از آزار اینترنتی تا فعالیت سایبری
نلسون در انتهای فصل به موضوع مهم دیگری می‌پردازد که چالش‌های سیاسی و اجتماعی زیادی به وجود می‌آورد و آن حضور در شبکه‌های اجتماعی به صورت کاربر ناشناس برای آزار و اذیت و توهین دیگران است. بخشی از این آزار می‌تواند ناشی از میل به آزار و اذیت دیگران باشد برای گونه‌ای شادی عجیب و غریب. شبیه آن‌چه فرد سادیست انجام می‌دهد. آزار دادن و خندیدن. این امر همان‌طور که ذکر آن رفت به صورت ناشناس صورت می‌گیرد. حمله به فعالیت‌ها و کنش‌های سیاسی در شبکه‌های اجتماعی از جمله نمونه‌های این آزار است که گاهی به قصد تمسخر و دست انداختن و گاهی با مقاصد خاص سیاسی انجام می‌پذیرد. مجسم کنید گروه یا گروه‌هایی بخواهند جنبش زن زندگی آزادی را به اصطلاح دست بیندازند و به ریشخند بگیرند. آن‌ها می‌توانند از کاربران ناشناس با محتوای بی‌ادبانه و گاه مستهجن استفاده کنند تا مقاصد خویش را به پیش ببرند. چیزی که ما در همین جنبش اخیر به‌وضوح و به‌وفور شاهد آن بودیم. همۀ این‌ها به زعم وی وجوهی از رویه‌های سیاسی و اجتماعی شبکه‌های اجتماعی را نشان می‌دهند. چه وقتی که  کنش‌های سیاسی و اجتماعی از سوی کاربرانی ناشناس مورد هجمه قرار می‌گیرند و چه هنگامی‌که خود  این شبکه‌های اجتماعی محمل کار سیاسی یا اجتماعی با فرهنگی می‌شوند. نلسون طیفی را به تصویر می‌کشد تا نشان دهد که شبکه‌های اجتماعی با مسایل سیاسی و حقوقی و اجتماعی در هم تنیده هستند. اما مسئلۀ اصلی وی همان طور که در ابتدای سخنم اشاره کردم این نکات نیست. مسئلۀ اصلی وی آن است که بدانیم این شبکه‌های اجتماعی هنگامی که در نقش میانجی ما و جهان ایفای نقش می‌کنند دقیقاً چه می‌کنند؟ بیش و پیش از همه باید بدانیم که این شبکه‌ها دارند ما و هویت ما را تغییر می‌دهند. آن‌ها ما را تغییر می‌دهند چون نسبت ما با این شبکه‌ها نسبت ویژه‌ای است. این البته نکته‌ای است که به نظر نلسون هنگامی‌که ما از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنیم به آن توجه نداریم. تصویری را از یک کنش‌گری سیاسی می‌بینیم و تصور می‌کنیم در همان رویداد حضور داریم. در حالی که هرگز چنین نیست. این‌ها یک زیست جهان جدید برای ما ایجاد می‌کنند که در آن‌‌ها معنای هویت سیاسی، مرجعیت سیاسی، آزادی فردی و حریم شخصی تا حدود زیادی با آن‌چه بدون این شبکه‌ها وجود دارند متفاوت است. فقدان توجه به این تمایز ما را از درک وجوه سیاسی و اخلاقی عمیق شبکه‌های اجتماعی غافل می‌کند. ما خیلی وقت نیست که پا به گستردۀ شبکه‌های اجتماعی گذاشته‌ایم و با قاعدۀ بازی آن‌ها هنوز به‌خوبی آشنا نیستیم. بازی‌ای جدید آغاز شده است اما ما هنوز داریم قواعد بازی کهن را پی‌گیری می‌کنیم. این نکته‌ای است که به نظر نویسنده پدیدارشناسی و پساپدیدارشناسی به‌وضوح آن را شرح داده‌اند. ما عادت کرده‌ایم که با مفاهیم کلاسیک سیاسی و اخلاقی به سراغ این تکنولوژی‌های جدید برویم و به این نیندیشیده‌ایم که آیا آن مفاهیم برای فهم و تحلیل این موقعیت جدید سودمند هستند یا نه. ما در این زمینه دچار جهل مرکب هستیم. نه از مناسبات پیچیده خودمان و شبکه‌های اجتماعی مطلع هستیم و نه به این جهل آگاهی داریم. همان‌طور که گفتم مؤاف معتقد است این جهل مرکب نسبت به تأثیرات شگرف شبکه‌های اجتماعی بر هویت ما بسی مخرب و مضر است. به تعبیر کامل‌تر، ما هم در زمینۀ تشخیص قدرت کنترل و مدیریت تکنولوژی و هم در گسترۀ فهم مناسبات آن محدودیت‌های بسیاری داریم که متأسفانه به دلایل مختلف در نظر نمی‎گیریم. هم‌چنین بدانیم آن‌چه در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرد فاصله‌ای معنادار با آن‌چه در زندگی در کلیتش می‌گذرد با خود به همراه دارد. به نظر لیزا نلسون فقدان بررسی جدی در زمینۀ رویه‌های اخلاقی تکنولوژی ناشی از فقدان توجه به این نکته است که ما چنان و چندان با شبکه‌های اجتماعی گره خورده‌ایم که سخن گفتن از مدیریت این شبکه‌ها از سوی ما بی‌معنا جلوه می‌کند.


(7) مؤخره
اگر بخواهم آن‌چه را در این جلسه بسط دادم خلاصه کنم می‌توانم بگویم که:

اول. باید بدانیم که از تأثیرات شگرف شبکه‌های اجتماعی بر شئون مختلف زندگی چیزی نمی‌دانیم. به تعبیر دیگر، سرعت تحول‌های تکنولوژیک با زمان و مجالی که برای فهم آن‌ها  و تأثیرشان بر ما انسان‌ها نیاز است هم‌خوانی ندارد.

دوم. نلسون تصریح می‌کند که تکیه و تأکید بر ما از  نسبت تودرتو میان سیاست و تکنولوژی نباید ما را از وجوه اخلاقی تکنولوژی‌های مدرن غافل می‌کند. به تعبیر دیگر، به نظر او وینر و دیگران به آن اندازه در باب رویه‌های سیاسی تکنولوژی‌های مدرن سخن گفته‌اند که مجالی برای برجسته کردن وجوه اخلاقی آن باقی نگذاشته‌اند.

سوم. در بحث شبکه‌های اجتماعی هم باز طرف‌داران امینت و آزادی در مقابل هم قرار می‌گرفتند. مکانیزم‌های شبکه‌های اجتماعی در بسیاری از موارد آزادی‌های فردی و حریم خصوصی افراد را نقض می‌کنند. به نظر می‌رسد افراد هنگام کار با این شبکه‌ها چندان نگران این آزادی‌های فردی خود نیستند.

چهارم. وینر به ما نشان می‌دهد که انقلاب صنعتی با یک باور بنیادین نسبت به ابزارها و تکنولوژی‌ها همراه است  آن این است که این ابزارها به‌خودی خود برای ما ارزش‌های مدرنیته و روشنگری را به همراه می‌آورند. این همان معنا آرمان‌شهری تکنولوژیک است که در اوان و اواسط انقلاب صنعتی رشد بسیار یافته بود. ما هم‌اکنون می‌دانیم این تصوری به‌غایت سطحی از نسبت تکنولوژی و ارزش‌های مدرنیته است.

پنجم و آخر این‌که مسئلۀ اصلی نلسون آن است که بدانیم این شبکه‌های اجتماعی هنگامی که در نقش میانجی ما و جهان ایفای نقش می‌کنند دقیقاً چه می‌کنند؟ آن‌ها ما را تغییر می‌دهند چون نسبت ما با این شبکه‌ها نسبت ویژه‌ای است. این البته نکته‌ای است که به نظرنلسون هنگامی‌که ما از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنیم به آن توجه نداریم. این‌ها یک زیست جهان جدید برای ما ایجاد می‌کنند که در آن‌‌ها معنای هویت سیاسی، مرجعیت سیاسی، آزادی فردی و حریم شخصی تا حدود زیادی با آن‌چه بدون این شبکه‌ها وجود دارند متفاوت است. فقدان توجه به این تمایز ما را از درک وجوه سیاسی و اخلاقی عمیق شبکه‌های اجتماعی غافل می‌کند. ما خیلی وقت نیست که پا به گستردۀ شبکه‌های اجتماعی گذاشته‌ایم و با قاعدۀ بازی آن‌ها هنوز به‌خوبی آشنا نیستیم. بازی‌ای جدید آغاز شده است اما ما هنوز داریم قواعد بازی کهن را پی‌گیری می‌کنیم. این نکته‌ای است که به نظر نویسنده پدیدارشناسی و پساپدیدارشناسی به‌وضوح آن را شرح داده‌اند.

نلسون در این فصل دو کار عمده انجام داده است. یکی برجسته کردن رویه‌های منفی شبکه‌های اجتماعی در کنار تفطن به نکات مثبت آن و دوم توجه دادن به ناتوانی ما در این‌که با عادت‌های ذهنی و کنشی سابق نمی‌توانیم شبکه‌های اجتماعی را بورزیم و بفهمیم. تکیه و تأکید ایزا نلسون بر وجه دوم  بسیار بیش‌تر از وجه اول است.

در این‌جا البته سعی من این بود که تقریری منظم از این فصل از کتاب ارایه کنم. تقریری که توام با افزودن بسیار بود و من ناگزیر شدم برخی از نقصان‌های نظری و محتوایی این فصل را با رجوع به آثار دیگر موجود در این حوزه پوشش بدهم. در این‌ مجال البته هدفم تحلیل و ارزیابی کار نلسون نیست. این کاری است که به امید حق در جلسۀ هشتم و آخر ارایه خواهم کرد.

فایل صوتی درسگفتار شبکه‌های اجتماعی و اخلاق (2)