درسگفتار شبکه‌های اجتماعی و اخلاق (6)

زیبا به مثابۀ کار زیبا: نگاهی به نسبت هویت شخصی و شبکه‌های اجتماعی

 

(1) آن‌چه گذشت
اگر بخواهم آن‌چه را در جلسه پنجم در باب زمان‌مندی شبکه‌های اجتماعی گفتم خلاصه کنم می‌توانم بگویم که:

1. آگاهی زمانی و احکام اخلاقی ما به‌جد در هم تنیده‌اند. مسئولیت اخلاقی ما با تأمل بر عمل متکی است اما این عمل در طول زمان از گذشته تا آینده معنا پیدا می‌کند. آزادی و مسئولیت همیشه و همه‌جا در گسترۀ کلان‌تر زمانی معنا پیدا می‌کند. حال پرسش این است که این مسئولیت در فضای آنلاین که زمانی جز زمان حال موجود نیست چه معنایی می‌تواند داشته باشد.

2. نلسون نشان می‌دهد که  تصور ما از زمان در طول تاریح تحول‌های مفهومی کمی و کیفی زیادی را به خود دیده است. ما از تصوری از زمان که مبتنی بر تحولات و تغییرات طبیعت و آسمان بود به تصوری در دوران مدرن رسیدیم که با انواع و اقسام ساعت‌ها رخ دادند. با این همه، جدا از تصور خطی از زمان که مدرنیته معرفی می‌کند پسامدرنیسم بر این نکته تکیه و تأکید می‌کند که زمان با پراکسیس ساخته می‌شود و جزئی لاینفک از آن است. از این رو، زمان‌مندی که شبکه‌ای اجتماعی مبتنی بر تجربۀ زمانی کاربر معرفی می‌کنند به‌کلی با زمان‌مندی خطی مطرح شده با ساعت‌ها، متفاوت است. در این منظومۀ جدید زمان و مکان با پراکسیس انسانی ساخته می‌شوند. انسان‌های گوشه‌گوشۀ جهان می‌توانند فارغ از زمان محلی هم‌زمان با دیگر انسان‌ها در ارتباط باشند و زمانی نو و نوین را معرفی کنند که بی‌اعتنا به زمان محلی است.

3.حرف لیزا نلسون این است که در انواع امور غیراخلاقی در شبکه‌های اجتماعی چون قلدری آنلاین، آزار و اذیت آنلاین و پورنوگرافی آنلاین، حضور پدیدارشناسانۀ آدمی در رابطه با شبکه‌ای اجتماعی نادیده گرفته شده است. ما فرض کرده‌ایم که این شبکه‌های اجتماعی ابزارهایی خنثی در دست ما هستند. هم‌چنین زمان را در این گسترده جدی نگرفته‌ایم. در این گستره، به جای آن‌که بپرسیم ما در شبکه‌های اجتماعی چه می‌کنیم باید بپرسیم ما چگونه از شبکه‌های اجتماعی متأثر هستیم تا رفتاری مشخص را سامان دهیم؟

4.  نلسون معتقد است تصوری از زمان‌مندی - آن‌چنان که هایدگر به تصور می‌کشد - مستعد است هنگامی که در شبکه‌های اجتماعی حضور داریم به کار ما بیاید. وجود ما ساختاری زمان‌مند و مکان‌مند دارد با این همه در حضور آنلاین فرا رفتن از این ساختار به ما امکان حضور هم‌زمان با انسان‌های دیگر در سرتاسر جهان را می‌دهد. ما همین الان با این شبکۀ اجتماعی چنین تجربه‌ای را حس می‌کنیم. گونه‌ای زمان مشترک برای ما مطرح می‌شود که فراتر از زمان‌های محلی تک تک ما وارد عمل می‌شود. ما انسان‌ها را در فضای آنلاین در ساختار زمانی و مکانی درک نمی‌کنیم.

5. فضای آنلاین درصدد است حال را به ابدیت مبدل کند و با آرشیو کردن همه چیز گونه‌ای تب آرشیو کردن را در ما به وجود آورد. فرض کنید تصویری از خرس قطبی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شود. عکس‌العمل‌های احتمالی بدان چه‌ها خواهند بود؟ به تعبیر مرلوپونتی "میدان زمان حال" در این باب با تماشای یک خرس قطبی در خود قطب شمال یا جنوب متفاوت است. فهم ما از زمان محصول تعامل ما با این میدان زمان حال است. مسئلۀ مهم اما این است که همین میدان حضور کم، نقشی مهم در تصمیم‌های مختف ما از جمله ارزیابی‌های اخلاقی ما دارد. ما بدون آن‌که حضور متجسد داشته باشیم و فهمی از گذشته و آینده این تصویر به هم برسانیم در باب آن ابراز نظر می‌کنیم. این در حالی است که ارزیابی‌های اخلاقی ما باید این میدان حضور کم عمق را که ده‌ها پیش‌فرض و محدودیت را با خود به همراه دارد مدنظر داشته باشد.

6. ارتباط من یا خود با دیگری در شبکه‌های اجتماعی به‌گونه‌ای است که می‌توان بدان تنهایی آنلاین نام نهاد هرچند که من با افراد بسیار زیادی به ظاهر در ارتباط هستم. این تنهایی باید در کنار انواع و اقسام تنهایی که ما تاکنون می‌شناسیم به حساب آید و در وصف آن بکوشیم. بخشی عمده از تنهایی انسان عصر آنلان و دیجیتال با این نوع انزوا عجین است. ما شهروندان آنلاین هستیم اما این شهروندی جدید به معنای حضور مستمر و چهره به چهره با دیگران نیست. ما در فضای آنلاین گونه‌ای خاص از ارتباط را تجربه می‌کنیم که گویی فروکاست و روگرفتی از ارتباط در جهان غیرآنلاین است. برخلاف تصور بسیاری از رویکردهای فلسفی، جسم و بدن بخشی مهم از هویت و فردیت ما را تشکیل می‌دهد و این البته امری است که در ارتباط آنلاین وجود ندارد. پل ریکور بدین بدن‌مندی نام مبدای صفر می‌گوید. ما در ابتدا این‌گونه فرض می‌کردیم که شبکه‌های اجتماعی به صورت خاص و اینترنت به صورت عام این توانایی را دارند که ما را از محدودیت‌های مکان و زمان خلاص کنند، اما الان متوجه شده‌ایم که این شبکه‌های اجتماعی چنان تصور محدودی از دیگری ارایه می‌کنند و چنان و چندان زمان را به گونه‌ای زمان حال آنلاین فرو می‌کاهند که در قضاوت‌های اخلاقی ما تأثیر مستقیمی بر جای می‌گذارند. از این رو مسایل اخلاقی جدی و فربه‌ای را فراروی ما قرار می‌دهند. ما نیازمند آن هستیم که برنامه و اهداف دیگری برای مسئولیت‌ها و مراقبت‌هایمان در شبکه‌های اجتماعی داشته باشیم و این امری است که متأسفانه تاکنون قادر به انجام آن‌ها نبوده‌ایم. چگونه می‌توانیم تصور کنیم شبکه‌های اجتماعی ما را آزاد می‌کنند اگر ندانیم آن‌ها ما را از چه گذشته‌ای آزاد می‌کنند. چرا که در این گستره، گذشته‌ای حضور ندارد و هرچه هست زمان حال است. در ضمن چگونه می‌توانیم آزادی را در قبال برنامه‌ها و سیاست‌هایمان در قبال آینده تعریف کنیم در حالی که در فضای آنلاین اصلاً آینده‌ای حضور ندارد. هرچند لیزا نلسون اشاره‌ای نمی‌کند اما به نظرم دریفوس در کتاب کوچک اما مهمش در باب اینترنت این اهمیت بدن را در روابط گوناگون کاری، آموزشی و فردی ما به‌خوبی نشان می‌دهد. بر طبق رویکرد پدیدارشناسانه، بدون بدن قصدیت و التفات و آگاهی‌ای وجود ندارد.  ما در شبکه‌های اجتماعی با دیگرانی بدون بدن و حضور تام و تمام روبرو هستیم و این تأثیر خود را بر نسبت اخلاقی ما با آن‌ها برجای می‌گذارد.

7. ما در ابتدا این‌گونه فرض می‌کردیم که شبکه‌های اجتماعی به صورت خاص و اینترنت به صورت عام این توانایی را دارند که ما را از محدودیت‌های مکان و زمان خلاص کنند، اما الان متوجه شده‌ایم که این شبکه‌های اجتماعی چنان تصور محدودی از دیگری ارایه می‌کنند و چنان و چندان زمان را به گونه‌ای زمان حال آنلاین فرو می‌کاهند که در قضاوت‌های اخلاقی ما تأثیر مستقیمی بر جای می‌گذارند. از این رو مسایل اخلاقی جدی و فربه‌ای را فراروی ما قرار می‌دهند. ما نیازمند آن هستیم که برنامه و اهداف دیگری برای مسئولیت‌ها و مراقبت‌هایمان در شبکه‌های اجتماعی داشته باشیم و این امری است که متأسفانه تاکنون قادر به انجام آن‌ها نبوده‌ایم. چگونه می‌توانیم تصور کنیم شبکه‌های اجتماعی ما را آزاد می‌کنند اگر ندانیم آن‌ها ما را از چه گذشته‌ای آزاد می‌کنند. چرا که در این گستره، گذشته‌ای حضور ندارد و هرچه هست زمان حال است. در ضمن چگونه می‌توانیم آزادی را در قبال برنامه‌ها و سیاست‌هایمان در قبال آینده تعریف کنیم در حالی که در فضای آنلاین اصلاً آینده‌ای حضور ندارد.

 

(2) مقدمه
در فصل پنجم نلسون به بحث خود و جایگاه آن در شبکه‌های اجتماعی می‌پردازد. باز از این‌جا می‌آغازد که شبکه‌های اجتماعی با امیدهای جدی در این باب که روابط آزاد و مبتنی بر احترام را به وجود آورند شروع به کار کردند. تعهدی که فراتر از نژاد و قومیت و فرهنگ و جنسیت و توانایی‌های فیزیکی برای همه به صورت برابر مجالی برای فعالیت آنلاین را فراهم کند. با این همه، هم‌اکنون به نظر می‌رسد شکاف‌های مختلف  بیش از قبل خود را به ما نشان می‌دهند و ما متوجه رویه‌های تراژیک شبکه‌های اجتماعی هم شده‌ایم.

در فصول قبل لیزا نلسون بر این نکته تکیه کرد که ناشناس بودن در شبکه‌های اجتماعی فضا را برای افزایش انواع بزهکاری فراهم می‌کند. با این همه، داستان به‌تمامی از این قرار نیست. طرفه آن‌که در اکثریت موارد افراد در شبکه‌های اجتماعی و در ارسال پیام ناشناس نیستند و طرفه آن‌که بیش‌ترین بزه‌ها در این دو گستره رخ می‌دهند.  پدیدارشناسی تکنیک تحلیل دیگری از این پدیده دارد و معتقد است نسبت ما با شبکه‌های اجتماعی چنان و چندان ادراک‌های ما را عوض می‌کنند که این تغییر به درک متفاوتی از مسئولیت اخلاقی و هویت فردی می‌انجامد. به تعبیر دیگر، خودی متفاوت و جدید با مسئولیت‌ها و وظایف جدید در این گستره رخ می‌نماید. این نکته‌ای است که پیش‌تر هم در وضف آن کوشیدیم.

شبکه‌های اجتماعی تصور ما از خود را به دو شیوه تغییر می‌دهند. اول از طریق تغییر در ادراک ما و بنابراین شخصیت و خود ما. خود ما و عمل ما در رابطۀ تنگاتنگی با هم قرار دارند. هنگامی که درک ما از جهان و هویت ما تغییر کند عمل ما هم تغییر خواهد کرد و این امری است که در شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهد. دوم از طریق نسبت‌هایی که این خود در شبکه‌های اجتماعی به وجود می‌آورند. در زندگی غیرآنلاین ما با انبوهی از روابط کاری و خانوادگی و دوستی روبرو هستیم. این روابط، شخصیت و خود ما و وجوه هنجاری شخصیت ما را شکل می‌دهند. این هنجارها -همان‌طور که ذکر آن در فصول قبل رفت - در شبکه‌های اجتماعی مشاهده نمی‌شوند و بنابراین ما با یک خود جدید و مسئولیت‌های اخلاقی نوینی روبرو هستیم. یک مثال در این زمینه می‌تواند رهگشا باشد. فرض کنیم فردی نشریۀ داعش را در شبکه‌های اجتماعی جست و جو کند. طبیعتاً مطالب و تصاویر این نشریه در راستای اهداف افراط‌گری سیاسی است. این اسباب و لوازم آنلاین فضایی را فراهم می‌کنند تا فرد به سوی رادیکالیسم سیاسی سوق پیدا کند. پژوهش‌هایی خاص نسبت مستقیم میان اینترنت و رادیکالیسم سیاسی و دینی را بررسی کرده‌اند. برخی از آن‌ها شبکه‌های اجتماعی را یکی از نه عامل اصلی گرایش به رادیکالیسم سیاسی ارزیابی کرده‌اند. در این زمینه الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی مهمی چون: یوتیوب، توئیتر و فیسبوک که مبتنی بر معیار سطح درگیر کردن توجه فرد و مسایل تجاری و مربوط به تبلیغات عمل می‌کند مهم است.  آن‌ها به این توجه دارند که چه کسی پول داده است تا دیده شود فارغ از این‌که اندیشه‌اش چیست. این‌ها همه می‌توانند در تمایل فرهنگ به افراط‌گرایی سیاسی و خشونت سیاسی مثمر ثمر افتند.

ما همه از تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر وجوه مختلف زندگی خود مطلع هستیم. با این همه شکل و شیوۀ این تأثیر باید از طریق رویکرد پدیدارشناختی فهم شود. ما از یک خود با ثابت و بدون تغییر می‌آغازیم و بدین جهت از فهم عمیق این تأثیر ناتوانیم. این‌جا است که باید از این ساختار و سرشت این خود پرسش کنیم. بپرسیم خودی که در شبکه‌های اجتماعی حضور دارد چگونه خودی است و چه تقاوت‌ها و اشتراک‌هایی با خود موجود در زیست‌جهان غیرآنلاین دارد؟  طبیعتاً این موضوع اصلی فصل پنجم کتاب شبکه‌های اجتماعی و اخلاق است.


(3) نگاهی به تاریخ هویت شخصی
ما شاهد صحبت از هویت شخصی در تاریخ تفلسف و تفکر فلسفی هستیم هم‌چنان شبیه آن را در مورد زمان شاهد بودیم. فیلسوفان در طول تاریخ فلسفه به بحث هویت شخصی هم عطف توجه بسیاری نشان داده‌اند. در این میان، رویه‌های نوینی از بحث در باب هویت شخصی با شبکه‌های اجتماعی برجسته شده‌اند اما در این زمینه هم نمی‌توانیم تاریخ بحث را نادیده بگیریم. این بحث البته باید با محور مسئولیت شخصی و وظایف ما در قبال دیگران و خودمان بازتعریف شود تا بیش‌تر به کار ما بیاید. این لاک بود که به ما نشان داد بحث از هویت شخصی تبعات اخلاقی بسیاری برای ما به همراه دارد و بسیاری از بحث‌های ما در قبال مسئولیت و درست و عدالت و پاداش و مجازات بر آن متکی است. به طور مثال چگونه ممکن است ما فردی را پاداش دهیم و یا مجازات کنیم بدون آن‌که متصور شویم این فرد همان است که زمانی عمل خاصی را به انجام رسانده است. بحث لاک البته بنا نهادن این هویت شخصی بر مبنای آگاهی است که این آگاهی در تمایز با جهان خارج وجود دارد.

این بحث البته متکی و مبتنی بر تمایزی دیرپا در سنت فلسفی  فکری مغرب‌زمین است که با دکارت شروع می‌شود و برای چند سده یکی از گفتما‌ن‌های فلسفی مسلط در تفکر غربی است. به همین جهت می‌توان گفت که یکی از مهم‌ترین تمایزهایی که به بحث هویت شخصی کمک می‌کند تمایز میان ذهن و بدن است که تاریخی طولانی در تاریخ فلسفه و دین دارد. در جهان جدید و پس از دکارت این تمایز به صورت تمایز نفس و بدن خود را به ما نشان می‌دهد. در این فضا، آگاهی معادل ذهن یا صفت و ویژگی آن محسوب می‌شود. این تلقی از هویت شخصی که با ذهن برابر نهاده می‌شود تشابه‌هایی با آن‌چه در شبکه‌های اجتماعی می‌یابیم دارد چرا که در شبکه‌های اجتماعی هم ذهن بدون بدن حضور دارد. در هر دو ذهن بر بدن برتری و رجحان دارد. آن‌چه اما اهمیت دارد فراتر رفتن از این فروکاستن است و آن دیدن کنش و واکنش میان عمل و آگاهی است. این چیزی است که نلسون با تبعیت از اندیشۀ پدیدارشناسی بیان می‌کند. به نظر وی، مسئولیت ما در قبال این تصویر از هویت شخصی که به جهان معطوف است تعریف می‌شود. در این میان، نادیده گرفتن تغییری که شبکه‌های اجتماعی - به عنوان یکی از مهم‌ترین نمادهای تکنولوژی‌های جدید - در آگاهی ما و مسئولیت ما که بر این آگاهی متکی است به وجود می‌آورند قابل توجیه نیست. جهانی که این شبکه‌ای اجتماعی معرفی می‌کنند با جهان آفلاین متفاوت است. بنابراین آگاهی و خودآگاهی مرتبط با این جهان هم متفاوت هستند. این‌جا است که تصویر متفاوتی از مسئولیت اخلاقی می‌تواند برجسته شود که تمایز ماهوی با مسئولیت در فضای آفلاین دارد. ما از دیدن صحنه‌ای در شبکه‌های اجتماعی، ناراحت، شادمان، خشمگین و متنفر می‌شویم و متوجه نیستیم که خود این شبکه‌های اجتماعی هم در این عواطف که با مسئولیت اخلاقی ما نسبتی مستقیم برقرار می‌کنند نقشی مهم و حیاتی دارند. به تعبیر دیگر، این شبکه‌ها خود واجد و حامل اخلاقی هستند. در این بستر، یکی از مهم‌ترین مضامین این است که خود و هویت شخصی در فضای آنلاین  به صورت متفاوتی تعریف و ساخته می‌شود.


(4) منابع پیوستگی و ثبات خود و هویت شخصی
لیزا نلسون معتقد است جان لاک که یقیناً چیزی از شبکه‌های اجتماعی نمی‌دانست نمی‌توانست پیش‌بینی کند نظریه‌اش در مورد هویت شخصی ممکن است به کار ما بیاید تا تمایز میان هویت آنلاین و هویت آفلاین را برجسته کنیم.  این نکتۀ مهمی است که یکی از شاخص‌هایی که فیلسوفان کلاسیک را مشخص می‌کند. آن‌ها به مفاهیم و مضامینی می‌پردازند که هرچند ممکن است شرایط جهان ما عوض شوند آن مفاهیم و مضامین هنوز می‌توانند به کار ما آیند تا درک بهتری از وضعیت خودمان داشته باشیم. کیست که نداند کتاب جمهوری افلاتون نه تنها کتابی مرجع برای اندیشیدن در باب معرفت و سرشت آن که بهانه‌ای برای اندیشیدن به عدالت اخلاقی و آزادی فردی و هم‌چنین سرشت آموزش در زندگی جمعی هم هست. ممکن است ما با افلاتون موافق باشیم یا نباشیم اما نمی‌توانیم نادیده بگیریم که کتاب وی، دعوتی است به اندیشیدن به این مفاهیم. این نکته در مورد لاک هم صدق می‌کند. ما می‌توانیم دست‌گاه فلسفی این فیلسوف تجربه‌گرای انگلیسی سدۀ هفدهم و هجدهم  بریتانیا را به کار بگیریم تا درک بهتر و بیش‌تری از حضورمان در فضای آنلاین داشته باشیم. می‌دانیم که لاک در یک سطح با نظریه‌اش در باب هویت شخصی که آن را با تداوم روان‌شناختی پیوند می‌دهد شناخته می‌شود.  این تحولی مهم در مضامین مربوط به هویت شخصی در سدۀ هفدهم بود که هویت شخصی را از بحث‌های هستی‌شناختی به روان‌شناختی فرو می‌کاست. در گفتمان فلسفی تمایزی میان ذهن و عین با دکارت شکل گرفته بود و فیلسوفان مدرن همه با این دوگانگی سروکله می‌زدند. نکتۀ مهم این بود که هم دکارت و هم اسپینوزا ذهن و عین را در سطح وجودشناختی به کار می‌گرفتند. در این میان، لاک از تداوم روان‌شناختی تجربیات یاد کرد که هویت شخصی را شکل می‌دهد. این هویت شخصی دو رویه دارد یکی فهم خود ما از این تداوم تجربیات و دیگری فهم دیگران از این هویت شخصی و هر دو رویه برای لاک مهم بودند. از سوی دیگر تجربیات و خاطرات فرد از خودش که معطوف به گذشته و آینده هستند برای لاک مهم بودند و جزویی مهم از هویت شخصی محسوب می‌شدند. این چارچوب نظری می‌تواند به ما کمک کند تا درک بهتری از تفاوت هنگامی که آنلاین هستیم و هنگامی که آفلاین، داشته باشیم. بر طبق این چارچوب نظری، هویت شخصی ما هنگامی که آنلاین هستیم با هنگامی که آفلاین هستیم متفاوت است.  ما معمولاً این هویت آنلاین را جدی نمی‌گیریم یعنی تصور می‌کنیم همانند هویت حقیقی آفلاین ما است در حالی که این امر درست نیست. گونه‌ای گسستگی در فضای آنلاین رخ می‌دهد که تصویر کلاسیک نسبت به هویت شخصی را به پرسش می‌کشد.

در تاریخ فلسفه، بحثی پرچالش و همیشگی وجود داشته مبنی بر این‌که افراد در چه شرایط مسئول اعمال و رفتار و افکار خود هستند. و ما چه باید انجام دهیم اگر گونه‌ای گسست در شخصیت و هویت شخصی افراد مشاهده کنیم. در تفکر فلسفی - اخلاقی کلاسیک طبیعتاً بیش‌ترین بحث معطوف به اختلال در حافظه، قصد و نیت و  دیگر حالات ذهنی است. در این میان، معمولاً دو تلقی نسبت به هویت شخصی برجسته می‌شود. یک دیدگاه فروکاهنده می‌تواند هویت شخصی را مجموعه‌ای از اسلایدها فرض کند که مانند یک فیلم کنار هم گرد آمده‌تند و زمان‌های مختلف را نشان می‌دهند. یک دیدگاه غیرفروکاهنده هم برای هویت شخصی می‌تواند چیزی فراتر از مجموع این لحظات قایل باشد. اما در هر دوی این موارد فرض کنید که ما وارد فضای آنلاین می‌شویم. در این‌جا همان‌طور که در فصل قبل وصفش رفت تجربۀ زمان تغییر می‌کند و بنابراین هویت شخصی که مجموعۀ اسلایدها است و یا آن‌که هویتی که فراتر از مجموعۀ این آنات می‌رود  قادر به تحلیل این وضعیت نیست.

یکی از مواردی که این گسست را به وجود می‌آورد ناشناس بودن در این فضای آنلاین است اما این گسست محدود و مقید بدین نیست. ما می‌توانیم سن و جنسیت و فرهنگ و تاریخ زندگی خودمان را در شبکه‌های اجتماعی عوض کنیم. هر شبکۀ اجتماعی می‌تواند این هویت را به شیوه‌ای خاص نشان دهد اما می‌توانیم بگوییم که در همۀ آن‌ها هویت آنلاین جدید و متفاوت از هویت آفلاین است.  کنش و واکنش ما در این شبکه‌های اجتماعی برخی از وجوه این هویت شخصی آنلاین را شکل می‌دهد. فرض کنید فردی در فضای آنلاین به دنبال برقراری یک رابطۀ عاشقانه باشد. بازخورهایی که وی از شیوۀ معرفی خود می‌گیرد او را به سمت عرضۀ خاصی از خود سوق می‌دهد و این می‌تواند برخی از هویت شخصی آنلاین وی به حساب آید. به تعبیر دیگر، قوانین حاکم بر این روابط به‌جد از ساختار شبکه‌های اجتماعی تأثیر می‌پذیرد. همان‌طور که مارشال مک‌لوهان می‌گفت خود این رسانه پیام است. شناخت و حافظۀ ما هم که دو بخش مهم از هویت شخصی ما هستند از تأثیرات این شبکه‌های اجتماعی مبرا نیستند. ما به صورت مدوام در حال رفت و آمد میان دو نوع هویت هستیم که در خیلی از مواقع  تمایز گذاشتن میان آن‌ها کار آسانی نیست. این‌جا است که نظریۀ لاک در باب تأثیر آگاهی بر هویت شخصی می‌تواند به کار ما بیاید. این امر در مورد آگاهی اخلاقی در حوزۀ آنلاین هم مهم است. همان‌طور که می‌دانیم مسئولیت اخلاقی همیشه و همه جا برای ما به عنوان نتیجۀ فهم و آگاهی از عملی شناخته می‌شود. این بدان معنا است که برجسته کردن مسئولیت در دل یک هویت شخصی آنلاین کار آسانی نیست چرا که فهم و آگاهی که در دل این گسترده وجود دارد به‌جد با فهمی که ما از زمان و مکان و خاطره و آینده و … داریم متفاوت است.  به تعبیر دیگر تداوم روان‌شناختی که در باب هویت شخصی آفلاین وجود دارد در فضای آنلاین قابل مشاهده نیست. اگر بخواهم از زبان خودم سخن بگویم ما به صورت مداوم در حال نقش عوض کردن هستیم و تغییر مداوم آنلاین بودن و آفلاین بودن خود هویت جدید متفیر و سیالی را به وجود می‌آورد که با هویت آنلاین و هویت آفلاین به‌جد متفاوت است.

 

(5) خلق یک هویت شخصی منسجم
در این‌جا پرسشی مهم را می‌توان مطرح کرد و آن این‌که چرا ما قادر به درک شکاف میان دو نوع هویت شخصی یعنی هویت شخصی آنلاین و هویت شخصی آفلاین نیستیم؟ ما عادت کرده‌ایم هویت شخصی‌ای را مفروض بگیریم که در طول زمان پایدار و مانا است. فراموش می‌کنیم که این هویت شخصی شاخص‌ها و مؤلفه‌های دیگری را نیز دارا است. به طور مثال هیوم چه می‌گفت؟ او تصریح می‌کرد ما وجوه سیال و غیرقطعی خود را نادیده می‌گیریم تا به یک تصویر باثبات این هویت شخصی دست یابیم. به نظر لیزا نلسون این دقیقاً کاری است که هنگامی که پا به عرصۀ آنلاین می‌گذاریم انجام می‌دهیم. این‌جا جایی است که رفتار ما کم‌تر رنگ و بویی از آن‌چه در فضای آفلاین انجام می‌دهیم دارد ولی ما باز عادت داریم خودمان را در این فضا با هویت شخصی آفلاین‌مان یکی فرض بگیریم. ما نادیده می‌گیریم که این شبکه‌های اجتماعی تا کجا هویت شخصی ما را تغییر می‌دهند. هم هویت به معنای آن‌چه هستیم و هم به معنای تصور و تصویری که دیگران از ما دارند. ما باید بدانیم که خودی جدید در این فضای آنلاین بروز و نمود دارد.

حرف لیزا نلسون این است که ما خالق شبکه‌های شده بودیم تا دنیای ژرف و غیرمبتنی بر ماده را به وجود بیاوریم اما الان فهمیده‌ایم این دنیا بسیار ناقص و رقیق است. ما این دنیا را خلق کرده‌ایم که از تنهایی‌های خود بکاهیم اما تنهاتر شده‌ایم. مطالعات دیگری خودشیفتگی و فقدان هم‌دلی را با حضور در این شبکه‌ها نشان می‌دهند.  این‌جا است که مسئولیت اخلاقی هم در دل یک بستر که هویت شخصی بسیار رقیق و متفاوت از هویت شخصی فضای آفلاین است مطرح می‌شود. این میراث ماندگار جهانی آنلاین است که نباید آن را نادیده گرفت.

اما در کنار همۀ این شاخص‌های بخش مهم دیگری از هویت شخصی زبان است و این جایی است که هویت خود با هویت دیگری گره می‌خورد. من تا آن‌جا من هستم که بتوانم تمایز و در کنار آن ارتباط خود را با دیگری برقرار کنم و در این میان نقش زبان برای برقراری این ارتباط بی‌بدیل است.  این البته نکته‌ای است که استراسون هم بر آن تکیه و تأکید می‌کند. با این همه، پرسش این است که آیا این زبان می‌تواند هویت شخصی را در فضای آنلاین بازتعریف کند؟ نظر نلسون این است که تکیه بیش از اندازه بر این مؤلفه حداقل مروج گونه‌ای نسبی‌گرایی است که اتخاذ این مشی را با تردید روبرو می‌کند. ما در این فضا معانی مشترکی را می‌توانیم خلق کنیم و به کار گیریم. علایم مشترک را به وجود آوریم و انواع و اقسام گیف ها را به اشتراک بگذاریم. اما فاصله‌ای عظیم میان این فعالیت‌ها و خلق اخلاقی جدید در فضای آنلاین وجود دارد. نویسنده برای اثبات مدعای خود به چندین پژوهش در باب تأثیرات هشتک‌ها و پتیشن‌ها و پست‌ها رجوع می‌کند که وجوه اخلاقی این فعالیت‌ها را جدی نمی‌گیرند یا تردیدهای جدی در عمق و اصالت آن‌ها وارد می‌کنند.  توافق و بستر مشترکی که زبان و علایم جدید و کلاسیک آن در فضای آنلاین به وجود می‌آورد چنان و چندان جدی نیست که بتواند مبنای یک اخلاق قرار بگیرد. به تعبیر من، اگر زبان خانۀ وجود هست که هست این زبان باید در یک زیست‌جهان فربه و اصیل خود را به ما نشان دهد و نه در جهانی که هستی‌شناسی شکسته و رقیق و درهم و ورهمی را دارا است. این البته دیدگاه نلسون است با زبان و مفاهیم من.

به زبانی دیگر خود و دیگری با هم معنا پیدا می‌کنند و زبان نقشی مهم در این ارتباط برعهده دارد. اما در شبکه‌های اجتماعی نه خود همان خود آفلاین است و نه دیگری و نه ارتباطی که این دو با زبان برقرار می‌کنند. ما معانی این‌ مفاهیم را و هم‌چنین معانی مفاهیم اخلاقی مربوط به آن‌ها مانند خوب و فضیلت و عدالت را در فضای آنلاین از دست می‌هیم. خودی نحیف در این فضا مطرح می‌شود که به‌جد وابسته به سیاقش است. طرفه آن‌که این سیاق هم جدی و باثبات نیست و بسیار موقتی و آنی و متزلزل است. به نظر نلسون کافی است نگاهی به فضای توئیتر بیندازیم تا این مدعیات شواهد زیادی را بیابند.

 

(6) کیستی من و چیستی من در شبکه‌های اجتماعی
با تکیه بر آن‌چه رفت می‌تواند گفت که هویتی روایت‌گر و سیال در شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شود که با تکیه بر آن‌چه می‌گوید و روایتی که شکل می‌دهد برای خودش هویت‌سازی می‌کند. شبکه‌های اجتماعی دعوتی هستند برای گفتن و روایت‌کردن این‌جا و اکنونی و نادیده گرفتن آن‌چه این روایت از لحاظ اخلاقی با انسان‌های دیگر و جهانی که در آن زیست می‌کنیم انجام می‌دهد. چراکه لایه‌هایی از زیستن که ارایه می‌کنند و می‌سازند توان آن را ندارند که مسئولیت اخلاقی و زندگی خیر و وظیفۀ  انسانی را آن‌چنان که در زندگی متعارف و آفلاین ما جریان دارد تعریف و بازتعریف کنند. این هم‌چنین بدان جهت است که وجهی فروکاسته از انسانی یعنی ذهنیتی جدا از بدن و زیست انسانی در این شبکه‌های اجتماعی حضور و مشارکت دارد.  بنابراین ما در این فضا با تعریف مثله شده و ناقصی از عقلانیت و اخلاق روبرو هستیم. تنها سطح رقیقی از عقلانیت و اخلاق می‌تواند در شبکه‌های اجتماعی وجود داشته باشد چرا که تنها روگرفت‌هایی سطحی از هویت شخصی ما در این فضا فرصت بروز و نمود پیدا می‌کنند.  هویت و کیستی‌ای در این فضا تعریف می‌شود اما  چیستی این کیستی که مبتنی بر روابط معنادار است در میان این اعضا رنگ می‌بازد.
با این همه نلسون معتقد است که شبکه‌های اجتماعی دلیل اصلی این وضعیت نیستند. دلیل اصلی این وضعیت به نظر وی زیستن در جهانی است که هویت شخصی در تکه تکه شده و از هم گسیخته است و به مجموعۀ درهم و برهمی از اسلایدها و آنات فروکاسته شده است. نکتۀ مهم این است که شبکه‌های اجتماعی در زمانه‌ای بسط یافته‌اند که این جریان پسامدرنیسم در اوج خود است و در این راستا شبکه‌های اجتماعی هم از این جریان به‌جد  تأثیر پذیرفته‌اند و البته بر شدت و حدت آن هم فزوده است. به تعبیر دیگر، شبکه‌های اجتماعی در زمانه‌ای رشد کرده‌اند که ما شاهد بحران جدی در ارزش‌های کلاسیک و سنتی خود بوده‌ایم و نمی‌دانیم چه باید بکنیم و به کجا برویم؟  ما نمی‌توانیم روابط معنادار خود و هم‌چنین خصلت‌ها و مهارت‌های مألوف خود را به این جهان تازه ایجاد شده بیاوریم. ما باید از نقطۀ آغاز بیاغازیم بدون آن‌که فرصت و مجال آن را داشته باشیم تا از انواع و اقسام مهارت‌ها و خصلت‌هایی  که برای کسب آن‌ها میلیون‌ها سال زحمت کشیده‌ایم استفاده کنیم. کوتاه سخن آن‌که ما نه معیارهای هویت شخصی را در این فضا مشاهده می‌کنیم و نه آن‌چه دیگری را برای ما در فضای آنلاین شکل می‌دهد و نه روابطی که باید میان این خود و دیگری برقرار باشند.

حرف آخر لیزا نلسون در این فصل این است که شبکه‌های اجتماعی یک بحران وجودی برای ما به وجود آورده است و ما با به دنیایی مثله‌شده و تکه تکه گشته وارد ساخته هرگونه معیار عام اخلاقی مشترک برای سنجش میان آموزه‌های مختلف را از ما گرفته شده است. آیا رویکردهای پسامدرنیسم و پدیدارشناسی می‌توانند کمکی در این زمینه به ما ارزانی دارند؟ این پرسشی است که نلسون در فصل آخر بدان می‌پردازد و این موضوع جلسۀ آتی و نهایی ما است.

 

(7) موخره و خلاصه
اگر بخواهم آن‌چه را در این جلسه گقتم خلاصه کنم می‌توان بگویم:

اول این‌که شبکه‌های اجتماعی تصور ما از خود را به دو شیوه تغییر می‌دهند. اول از طریق تغییر در ادراک ما و بنابراین شخصیت و خود ما. خود ما و عمل ما در رابطۀ تنگاتنگی با هم قرار دارند. هنگامی که درک ما از جهان و هویت ما تغییر کند عمل ما هم تغییر خواهد کرد و این امری است که در شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهد. دوم از طریق نسبت‌هایی که این خود در شبکه‌های اجتماعی به وجود می‌آورند. در زندگی غیرآنلاین ما با انبوهی از روابط کاری و خانوادگی و دوستی روبرو هستیم. این روابط، شخصیت و خود ما و وجوه هنجاری شخصیت ما را شکل می‌دهند. ما همه از تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر وجوه مختلف زندگی خود مطلع هستیم. با این همه شکل و شیوۀ این تأثیر باید از طریق رویکرد پدیدارشناختی فهم شود. ما از یک خود با ثابت و بدون تغییر می‌آغازیم و بدین جهت از فهم عمیق این تأثیر ناتوانیم. این‌جا است که باید از این ساختار و سرشت این خود پرسش کنیم. بپرسیم خودی که در شبکه‌های اجتماعی حضور دارد چگونه خودی است و چه تقاوت‌ها و اشتراک‌هایی با خود موجود در زیست‌جهان غیرآنلاین دارد؟

دوم. یکی از مهم‌ترین تمایزهایی که به بحث هویت شخصی کمک می‌کند تمایز میان ذهن و بدن است که تاریخی طولانی در تاریخ فلسفه و دین دارد. در جهان جدید و پس از دکارت این تمایز به صورت تمایز نفس و بدن خود را به ما نشان می‌دهد. در این فضا، آگاهی معادل ذهن محسوب می‌شود. این تلقی از هویت شخصی که با ذهن برابر نهاده می‌شود تشابه‌هایی با آن‌چه در شبکه‌های اجتماعی می‌یابیم دارد چرا که در شبکه‌های اجتماعی هم ذهن بدون بدن حضور دارد. در هر دو ذهن بر بدن برتری و رجحان دارد. آن‌چه اما اهمیت دارد فراتر رفتن از این فروکاستن است و آن دیدن کنش و واکنش میان عمل و آگاهی است. این چیزی است که نلسون با تبعیت از اندیشۀ پدیدارشناسی بیان می‌کند. به نظر وی، مسئولیت ما در قبال این تصویر از هویت شخصی که به جهان معطوف است تعریف می‌شود. در این میان، نادیده گرفتن تغییری که شبکه‌های اجتماعی - به عنوان یکی از مهم‌ترین نمادهای تکنولوژی‌های جدید - در آگاهی ما و مسئولیت ما که بر این آگاهی متکی است به وجود می‌آورند قابل توجیه نیست. جهانی که این شبکه‌ای اجتماعی معرفی می‌کنند با جهان آفلاین متفاوت است.

سوم. می‌توانیم بگوییم هویت آنلاین جدید و متفاوت از هویت آفلاین است.  کنش و واکنش ما در این شبکه‌های اجتماعی برخی از وجوه این هویت شخصی آنلاین را شکل می‌دهد. شناخت و حافظۀ ما هم که دو بخش مهم از هویت شخصی ما هستند از تأثیرات این شبکه‌های اجتماعی مبرا نیستند. ما به صورت مدوام در حال رفت و آمد میان دو نوع هویت هستیم که در خیلی از مواقع  تمایز گذاشتن میان آن‌ها کار آسانی نیست. این‌جا است که نظریۀ لاک در باب تأثیر آگاهی بر هویت شخصی می‌تواند به کار ما بیاید. این امر در مورد آگاهی اخلاقی در حوزۀ آنلاین هم مهم است. همان‌طور که می‌دانیم مسئولیت اخلاقی همیشه و همه جا برای ما به عنوان نتیجۀ فهم و آگاهی از عملی شناخته می‌شود. این بدان معنا است که برجسته کردن مسئولیت در دل یک هویت شخصی آنلاین کار آسانی نیست چرا که فهم و آگاهی که در دل این گسترده وجود دارد به‌جد با فهمی که ما از زمان و مکان و خاطره و آینده و … داریم متفاوت است. به تعبیر دیگر تداوم روان‌شناختی که در باب هویت شخصی آفلاین وجود دارد در فضای آنلاین قابل مشاهده نیست.

چهارم. ما عادت کرده‌ایم هویت شخصی‌ای را مفروض بگیریم که در طول زمان پایدار و مانا است. فراموش می‌کنیم که این هویت شخصی شاخص‌ها و مؤلفه‌های دیگری را نیز دارا است. به طور مثال هیوم چه می‌گفت؟ او تصریح می‌کرد ما وجوه سیال و غیرقطعی خود را نادیده می‌گیریم تا به یک تصویر باثبات این هویت شخصی دست یابیم. به نظر لیزا نلسون این دقیقاً کاری است که هنگامی که پا به عرصۀ آنلاین می‌گذاریم انجام می‌دهیم. آیا زبان می‌تواند مبنای اخلاقی جدید در فضای آنلاین باشد؟ می‌دانیم که خود و دیگری با هم معنا پیدا می‌کنند و زبان نقشی مهم در این ارتباط برعهده دارد. اما در شبکه‌های اجتماعی نه خود همان خود آفلاین است و نه دیگری و نه ارتباطی که این دو با زبان برقرار می‌کنند. ما معانی این‌ها را و هم‌چنین معانی مفاهیم اخلاقی مربوط به آن‌ها مانند خوب و فضیلت و عدالت را در فضای آنلاین از دست می‌هیم. خودی نحیف در این فضا مطرح می‌شود که به‌جد وابسته به سیاقش است. طرفه آن‌که این سیاق هم جدی و باثبات نیست و بسیار موقتی و آنی و متزلزل است. به نظر نلسون کافی است نگاهی به فضای توئیتر بیندازیم تا این مدعیات شواهد زیادی را بیابند.

پنجم و آخر این‌که تنها سطح رقیقی از عقلانیت و اخلاق می‌تواند در شبکه‌های اجتماعی وجود داشته باشد چرا که تنها روگرفت‌هایی سطحی از هویت شخصی ما در این فضا فرصت بروز و نمود پیدا می‌کنند.  هویت و کیستی‌ای در این فضا تعریف می‌شود اما  چیستی این کیستی که مبتنی بر روابط معنادار است در میان این اعضا رنگ می‌بازد. با این همه نلسون معتقد است که شبکه‌های اجتماعی دلیل اصلی این وضعیت نیستند. دلیل اصلی این وضعیت به نظر وی زیستن در جهانی است که هویت شخصی در تکه تکه شده و از هم گسیخته است و به مجموعۀ درهم و برهمی از اسلایدها و آنات فروکاسته شده است. نکتۀ مهم این است که شبکه‌های اجتماعی در زمانه‌ای بسط یافته‌اند که این جریان پسامدرنیسم در اوج خود است و در این راستا شبکه‌های اجتماعی هم از این جریان به‌جد  تأثیر پذیرفته‌اند و البته بر شدت و حدت آن اهم فزوده است.

فایل صوتی درسگفتار شبکه‌های اجتماعی و اخلاق (6)