اگر بخواهم آنچه را در این جلسه گقتم خلاصه کنم میتوان بگویم:
اول اینکه شبکههای اجتماعی تصور ما از خود را به دو شیوه تغییر میدهند. اول از طریق تغییر در ادراک ما و بنابراین شخصیت و خود ما. خود ما و عمل ما در رابطۀ تنگاتنگی با هم قرار دارند. هنگامی که درک ما از جهان و هویت ما تغییر کند عمل ما هم تغییر خواهد کرد و این امری است که در شبکههای اجتماعی رخ میدهد. دوم از طریق نسبتهایی که این خود در شبکههای اجتماعی به وجود میآورند. در زندگی غیرآنلاین ما با انبوهی از روابط کاری و خانوادگی و دوستی روبرو هستیم. این روابط، شخصیت و خود ما و وجوه هنجاری شخصیت ما را شکل میدهند. ما همه از تأثیر شبکههای اجتماعی بر وجوه مختلف زندگی خود مطلع هستیم. با این همه شکل و شیوۀ این تأثیر باید از طریق رویکرد پدیدارشناختی فهم شود. ما از یک خود با ثابت و بدون تغییر میآغازیم و بدین جهت از فهم عمیق این تأثیر ناتوانیم. اینجا است که باید از این ساختار و سرشت این خود پرسش کنیم. بپرسیم خودی که در شبکههای اجتماعی حضور دارد چگونه خودی است و چه تقاوتها و اشتراکهایی با خود موجود در زیستجهان غیرآنلاین دارد؟
دوم. یکی از مهمترین تمایزهایی که به بحث هویت شخصی کمک میکند تمایز میان ذهن و بدن است که تاریخی طولانی در تاریخ فلسفه و دین دارد. در جهان جدید و پس از دکارت این تمایز به صورت تمایز نفس و بدن خود را به ما نشان میدهد. در این فضا، آگاهی معادل ذهن محسوب میشود. این تلقی از هویت شخصی که با ذهن برابر نهاده میشود تشابههایی با آنچه در شبکههای اجتماعی مییابیم دارد چرا که در شبکههای اجتماعی هم ذهن بدون بدن حضور دارد. در هر دو ذهن بر بدن برتری و رجحان دارد. آنچه اما اهمیت دارد فراتر رفتن از این فروکاستن است و آن دیدن کنش و واکنش میان عمل و آگاهی است. این چیزی است که نلسون با تبعیت از اندیشۀ پدیدارشناسی بیان میکند. به نظر وی، مسئولیت ما در قبال این تصویر از هویت شخصی که به جهان معطوف است تعریف میشود. در این میان، نادیده گرفتن تغییری که شبکههای اجتماعی - به عنوان یکی از مهمترین نمادهای تکنولوژیهای جدید - در آگاهی ما و مسئولیت ما که بر این آگاهی متکی است به وجود میآورند قابل توجیه نیست. جهانی که این شبکهای اجتماعی معرفی میکنند با جهان آفلاین متفاوت است.
سوم. میتوانیم بگوییم هویت آنلاین جدید و متفاوت از هویت آفلاین است. کنش و واکنش ما در این شبکههای اجتماعی برخی از وجوه این هویت شخصی آنلاین را شکل میدهد. شناخت و حافظۀ ما هم که دو بخش مهم از هویت شخصی ما هستند از تأثیرات این شبکههای اجتماعی مبرا نیستند. ما به صورت مدوام در حال رفت و آمد میان دو نوع هویت هستیم که در خیلی از مواقع تمایز گذاشتن میان آنها کار آسانی نیست. اینجا است که نظریۀ لاک در باب تأثیر آگاهی بر هویت شخصی میتواند به کار ما بیاید. این امر در مورد آگاهی اخلاقی در حوزۀ آنلاین هم مهم است. همانطور که میدانیم مسئولیت اخلاقی همیشه و همه جا برای ما به عنوان نتیجۀ فهم و آگاهی از عملی شناخته میشود. این بدان معنا است که برجسته کردن مسئولیت در دل یک هویت شخصی آنلاین کار آسانی نیست چرا که فهم و آگاهی که در دل این گسترده وجود دارد بهجد با فهمی که ما از زمان و مکان و خاطره و آینده و … داریم متفاوت است. به تعبیر دیگر تداوم روانشناختی که در باب هویت شخصی آفلاین وجود دارد در فضای آنلاین قابل مشاهده نیست.
چهارم. ما عادت کردهایم هویت شخصیای را مفروض بگیریم که در طول زمان پایدار و مانا است. فراموش میکنیم که این هویت شخصی شاخصها و مؤلفههای دیگری را نیز دارا است. به طور مثال هیوم چه میگفت؟ او تصریح میکرد ما وجوه سیال و غیرقطعی خود را نادیده میگیریم تا به یک تصویر باثبات این هویت شخصی دست یابیم. به نظر لیزا نلسون این دقیقاً کاری است که هنگامی که پا به عرصۀ آنلاین میگذاریم انجام میدهیم. آیا زبان میتواند مبنای اخلاقی جدید در فضای آنلاین باشد؟ میدانیم که خود و دیگری با هم معنا پیدا میکنند و زبان نقشی مهم در این ارتباط برعهده دارد. اما در شبکههای اجتماعی نه خود همان خود آفلاین است و نه دیگری و نه ارتباطی که این دو با زبان برقرار میکنند. ما معانی اینها را و همچنین معانی مفاهیم اخلاقی مربوط به آنها مانند خوب و فضیلت و عدالت را در فضای آنلاین از دست میهیم. خودی نحیف در این فضا مطرح میشود که بهجد وابسته به سیاقش است. طرفه آنکه این سیاق هم جدی و باثبات نیست و بسیار موقتی و آنی و متزلزل است. به نظر نلسون کافی است نگاهی به فضای توئیتر بیندازیم تا این مدعیات شواهد زیادی را بیابند.
پنجم و آخر اینکه تنها سطح رقیقی از عقلانیت و اخلاق میتواند در شبکههای اجتماعی وجود داشته باشد چرا که تنها روگرفتهایی سطحی از هویت شخصی ما در این فضا فرصت بروز و نمود پیدا میکنند. هویت و کیستیای در این فضا تعریف میشود اما چیستی این کیستی که مبتنی بر روابط معنادار است در میان این اعضا رنگ میبازد. با این همه نلسون معتقد است که شبکههای اجتماعی دلیل اصلی این وضعیت نیستند. دلیل اصلی این وضعیت به نظر وی زیستن در جهانی است که هویت شخصی در تکه تکه شده و از هم گسیخته است و به مجموعۀ درهم و برهمی از اسلایدها و آنات فروکاسته شده است. نکتۀ مهم این است که شبکههای اجتماعی در زمانهای بسط یافتهاند که این جریان پسامدرنیسم در اوج خود است و در این راستا شبکههای اجتماعی هم از این جریان بهجد تأثیر پذیرفتهاند و البته بر شدت و حدت آن اهم فزوده است.