ابراهیم خواجه نوری و مسایل ایران
(1) مقدمه
نام ابراهیم خواجه نوری با چندین نوع فعالیت و حرفه گره خورده است. او اولاً یک سیاستمدار مطرح در ایران پیش از انقلاب اسلامی بود. او در مجموع در چهار دوره معاون نخست وزیری بود و از نیمه دوم دهۀ 1330 پس از مخالفت عیان با بسیاری از لایجههای دولت منوچهر اقبال بهخصوص لایحۀ تشکیل ساواک بهکلی از عرصۀ سیاست کنار گذاشته شد. او همچنین حقوقدان برجستهای بود و مولف برخی از آثار پرخواننده هم به حساب میاید. بسیاری از اهل فضل او را با کتاب «بازیگران عصر پهلوی» میشناسند که در آن در باب بسیاری از چهرههای برجستۀ سیاسی و فرهنگی پهلوی اول و دوم سخن رفته است. او همچنین برای دههها به کار مطبوعاتی مشغول بود . در نیمۀ اول دهۀ چهل ابراهیم خواجه نوری سنگ بنای نشریهای را گذاشت که این نشریه نشان از تغییر مشی وی از مسائل سیاسی به مسائل فرهنگی بهخصوص رویههای روانشناختی مسائل فرهنگی بود. این نشریه «مسائل ایران» نام داشت و برخی از مطرحترین پژوهشگران ایرانی در آن قدم و قم میزدند افرادی مانند: محمد علی جمال زاده، یدالله سحابی، رضازاده شفق، فخرالدین شادمان، احسان نراقی، سعید شاملو، احمد هومن ، مسعود صناعی، منوچهر محسنی و حسامالدین امامی در آن مطلب منتشر میکردند. شاید معروفترین آن مطالب از آن محمدعلی جمالزاده باشد که در «سمینار مسائل ایران» که از سوی خود خواجه نوری برگزار شد در باب خلقیات و روحیات ایرانیان سخت گفت و این گفتار را به صورت چندین مطلب در نشریۀ «مسایل ایران» منتشر کرد. کتابی که هماکنون ما با همین نام از جمالزاده در دسترس داریم محصول همین همایش و همین مطالب منتشر شده در نشریۀ «مسائل ایران» است. خواجه نوری اگرچه روانشناسی را به صورت آکادمیک دنبال نکرده بود از دهۀ 1340 بسیار در راستای ترویج برخی از مضامین روانشناسی و روانکاوی گام برداشت. او بود که برای اولین بار خود معادل روانکاوی را برای psychoanalysis به کار برد و سعی کرد برخی از آثار فروید و دیگران روانشناسان و روانکاوان را ترجمه و شرح دهد. در این بستر او پیش و بیش از هر متفکری، به آرای کارن هورنای که از شاگردان برجستۀ فروید محسوب میشود علاقمند بود. برخی از آثار هورنای چون «عصبت و رشد آدمی» را ترجمه و شرح کرد و سنگ بنای جلساتی را در تهران و دیگر شهرها گذاشت که در آنها افراد به صورت هفتگی پیشرفتهای خودشان را و شیوۀ مواجهۀ با مسائل روانشناختیشان را با دیگران به بحث میگذاشتند. این جلسات به «پنا» یا «پرورش نیروهای انسانی» معروف هستند. من هم این فرصت را داشتم که چند سالی در تهران در این جلسات شرکت میکردم و حقیقتاً حضور در آنها را برای فهم بهتری از خود و مدیریت احساس و عمل و اندیشه مفید میدانستم و میدانم. دکتر خواجه نوری دارای جستار و یا مقالهای برجسته نیست تا من بتوانم شرح و تحلیلی از آن ارایه کنم به همین جهت سهی میکنم به برخی از یادداشتهای کوتاه که پارهای از آنها سرمقالههای نشریۀ «مسایل ایران» هستند اشاره کنم و در پایان چند نکتهای در باب مشی روانشناسانۀ وی ارایه کنم.
(2) خواجه نوری و مسائل خود ایرانی
ابراهیم خواجه نوری در سرمقالۀ شمارۀ ششم نشریۀ «مسایل ایران» به تاریخ فروردین 1342 به مشکلی اشاره میکند که میان ملت و دولتمردان ایرانی وجود دارد و آن این است که مردم عموماً به دولتمردان در وظایفشان مدد و کمک نمیرسانند. او آنگاه در مقام ذکر اهمیت این ارتباط بر میآید و در نهایت پس از اشاره به عوامل بسیار زیاد دخیل در این مشکله، عامل تربیتی را برجسته میکند و عاقبت آن را به نوعی تیپ شخصیتی خوالت میدهد که بدان تیپ گوشهگیر نام مینهد. ویژگیهای این تیپ گوشهگیر یکی بیعلاقگی نسبت به زندگی خود، یاس پس از شروع کار، پرهیز از هدفمندی در زندگی، خفه کردن توقعات خود، هراس از فعالیت اجتماعی و عاقبت حساسیت نسبت به تحمیل کار از سوی دیگران است. با تکیه بر این تحلیل او معتقد است این گزارۀ کلی که زور در مواجهۀ با ایرانی جواب میدهد بهکلی نادرست است. او البته درمان این گوشهگیری را کاری بزرگ میداند و توجه به آن را به آینده محول میکند.
در توضیح آنچه ابراهیم خواجه نوری در اینجا میگوید تذکار این نکته لازم است که کارن هورنای در کتاب «عصبیت و رشد آدمی» و البته در دیگر آثارش سه نوع تیپ شخصیتی ناسالم را معروف میکند که یکی از انواع آن البته تیپ منزوی یا Detached است. دو نوع دیگر تیپ شخصیتی هم یکی برتری طلب یا Aggressive و دیگری مهرطلب یا Compliant است. توضیح کوتاه اینککه هورنای معتقد است اگر کودک بتواند برتری خود را بر والدینش به اثبات برساند برتری طلب میشود و در غیر این صورت یا باید فرد دوم و سوم باشد و یا از والدین خودش دوری گزیند و منزوی شود. مبتنی بر این این تقسیم بندی خواجه نوری رویههای انزواطلبانۀ شخصیت ما ایرانیان را برجسته میکند همچنان که برخی دیگر رویههای مهرطلبانۀ شخصیت ما را هم به بحث گذاشتهاند.
در مطلب دیگری با عنوان «در اهمیت و ضرورت مدیر و رهبر برای آیندۀ ایران» برخی از ویژگیهای شخصیتی و حرفهای مدیران مطلوب را بر میشمارد. اعتماد به نفس، خلاقیت، صداقت، شوق و پشتکار، قدرت تفویض مسئولیت، مدیریت احساسات، قدرت کار جمعی، تواضع فکری، شوخ طبعی و خود انتقادی را از جمله شاخصهای شخصیتی میداند که مدیر باید در کنار ویژگیهای حرفهای واجد آنها باشد. مدیران البته باید نظم در کار را جدی بگیرند، قدرت بیان افکار و اندیشههای خود را داشته باشند، قدرت تشخیص توانایی کارکنان خود را در خود بپرورانند و به برنامههای کوتاه مدت ، میان مدت و بلند مدت مجهز باشند. به نظر او این شاخصها است که میتواند آیندهای درخورد را برای آیندۀ ایران رقم بزند.
در مطلب کوتاه دیگری با عنوان «چرا و چگونه فمینیسم شدیم؟» از رنجی که بر زنان ایرانی میرود یاد میکند و داشتن آیندهای درخشان برای ایرن زمین را بدون حل منصفانۀ رابطۀ زن و مرد غیرممکن میداند. خلاصه آنکه دکتر ابراهیم خواجه نوری از دهۀ 1340 به بعد بیش و پیش از هر امری بر مسایل روانشناختی دست میگذارد که به نظر وی اینها علت و نشانههای وضع بد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما هستند. همانطور که ذکر آن رفت همۀ اینها البته مبتنی بر تجربیات علمی و مدیریتی و حقوقی و سیاسی بودند و خواجه نوری با نگاه مسالهشناسانهای که به مضامین حیات فردی و جمعی داشت به این جمعبندی رسیده بود که اگر باید از جایی شروع کرد این جا توجه به گونهای خودشناسی است که روانشناسی و روانکاوی نوین معرفی میکند.
(3) مؤخره
به چندین نکته در باب پروژۀ چهار دهۀ آخر زندگی ابراهیم خواجه نوری که بر رویههای روانشناختی وضعیت ما ایرانیان تکیه میکند اشاره میکنم:
اول. همانطور که گفتم دکتر خواجه نوری سالها سیاستورزی میکرد و کار حقوقیاش را پیش میبرد. مجموعۀ همۀ این فعالیتها او را به عنوان یک مصلح اجتماعی به اینجا کشانده بود که باید آموزش انسانها را جدی بگیرد. در مورد آموزش ایرانزمینیان هم او بیش از هر چیز بر آموزش روان انسانها - آنچه خود بدان خودشناسی میگفت - دست میگذاشت. او از انواع ابزارها از رادیو و تلوزیون گرفته تا مطبوعات و تا جلسات آزاد استفاده میکرد تا این دریافت خود را از روح و روحیۀ ایرانی به منصۀ ظهور برساند. در این میان، او بسیار بر رفتار - در کنار اندیشه و احساس - به عنوان عنصری که که ما ایرانیان باید بدان بیندیشیم و آن را تصحیح کنیم دست میگذاشت.
دوم. سنتهای روشنفکری - فکری که در ایران معاصر وجود داشتهاند برخی بسیار بر تغییر ذهنیت برای زیستن بهینه و مطلوب در جهان معاصر تکیه داشتهاند. به طور مثال، میتوان به کارهایی توجه کرد که افرادی چون فردید و نو هایدگریان و نوهگلیان در ایران پیگیری میکردهاند. مشی افرادی چون خواجه نوری تکیه بر این نکته است که در کنار تغییر ذهنیت باید تغییر در رفتار و گفتار و الگوهای هنجاری را هم بسی جدی گرفت تا بتوان بهتر و مطلوبتر در این جهان پیچیده زیست کرد.
سوم. از سوی دیگر موفقیت نسبی خواجه نوری در پیگیری اهداف فرهنگی خود به نظرم باز و باز این نکته را به ما گوشزد می کند که تا چه اندازه ما نیازمند مصلحان و روشنفکرانی هستیم که زبان مردم و حاکمان هر دو را بفهمند و بتوانند با هر دو تعامل داشته باشند. این نکته به نظرم در کار و مشی خواجه نوری حضور دارد و به نظرم در بازدهی مؤثر نسبی او مثمر ثمر بوده است.
چهارم. جدی گرفتن نهادهای فرهنگی از سوی خواجه نوری و تلاش در ساختن نهادهایی هرچند کوچک اما مستدام و مداوم است. کارهایی نه چندان بزرگ اما مداوم و بطئی که به طور قطع تاثیرش را در راستای اهدافی که وی تعیین کرده بود گذاشتهاند.
پنجم. امری است که من بدان مواجهۀ توریستی با اندیشهها و آرای مختلف - از جمله آرای متفکران برجستۀ غرب - نام مینهم. سنتهای فکری و روشنفکری در ایران زمین رشد کردهاند که سرکهایی به برخی از آرای متفکران غربی کشیدهاند که بنظرم مشی خواجه نوری در مواجهۀ با روشانشناسان و رونکاوان برجسته از جملۀ آنها به حساب میآمده است. علایق و اشتیاقهایی شکل میگرفته و مبتنی بر آن مطالعات و تأملاتی انجام گرفتهاند. اینها در حد خود قابل احترام هستند و گرههایی از مشکلات فراوان ما را لااقل طرح کردهاند. با این همه، این آشنایی و معرفیها تیغ دولبه است. اولاً بسیار امکان دارد که احساس استغنا در انسان به وجود آورد و ثانیاً انسان را از فهم محدودیتهای دانشی که کسب میکند غافل کند. به دلایل مختلف که شرح آنها در اینجا ممکن نیست معتقد هستم فضایل اندک از رذایل اندک خطرناکتر هستند و در پارهای موارد دانستن اندک از ندانستن میتواند مضرتر باشد.
ششم و آخر مشکل تبدیل یک روانکاو مکتب فروید به یک ایدئولوگ و فردی است که جواب همۀ پرسشهای آدم و عالم را در چنته دارد. خواجه نوری و سنتی که وی به جای گذاشت تلاش زیادی مبذول میدارد تا این شکاف را با اضافه کردن انواع و اقسام نکات و همچنین تکنیکها پر کنند. برخی تکنیکهای ذهن آگاهی به جلسات چنا اضافه شدند و آموزههای روانشناسی از دیگر نحلهها و افراد متخصص در روانشناسی به مشی کارن هورنای اضافه شدند تا بتوانند جوابگوی پرسشها و مسائل مخاطبان و شرکتکنندگان در این جلسات باشند. تا اینجای کار ایرادی به کار خواجه نوری و پیروان وی نبود اما هنگامی که کارن هورنای و مجموعهای که با تکیه بر نام وی به وجود آمد ناگزیر بود گونهای جوابمحوری را پیشه کند و اینگونه وانمود کند که جواب همۀ پرسشها را در چنته دارد به نظرم زمینۀ گونهای جزمیت فراهم میشد. نمیخواهم بگویم که قصد خواجه نوری این بود اما به طور مثال برگزاری جلسات هفتگی و محور بودن برای جمعی که میآمند که مسایلشان را مطرح کنند و جواب بگیرند عملاً زمینۀ نضج گونهای ایدئولوژی روانشناختی را فراهم میکرد.