نگاهی به مانیفست «جامعۀ صنعتی و آیندۀ آن» اثر تد کازینسکی
(1) مقدمه
تد کازینسکی که به یونابامبر هم معروف است بیشتر به جهت عملیات خشونتباری که از سال 1978 تا 1995 علیه دانشگاهیان امریکایی صورت داد شناخته میشود. او با بمبهایی دستساز در این مدت 17 سال سه نفر را کشت و 23 نفر را زخمی کرد. او در 15 سالگی دیپلم گرفت و به هاروارد رفت تا ریاضی بخواند. پس از فارغالتحصیلی از هاروارد به دانشگاه میشیگان رفت و دکترای فلسفه گرفت. سپس استادیار ریاضیات در دانشگاه برکلی شد. تا سال 1969 آنجا بود و سپس از دانشگاه استعفا داد و بیشتر بقیۀ عمرش را پیش از دستگیری در کلبهای در مونتانا در کمال سادگی بدون اینکه حتی این کلبه آب لولهکشی و یا انشعاب برقی داشته باشد سر کرد. او در سال 1995 مانیفست «جامعۀ صنعتی و آیندۀ آن» را نگاشت و برای روزنامهها فرستاد و متعهد شد در صورت چاپ آن از فعالیت تروریستیاش دست میکشد. برادرش سبک نگارش مقاله را با نثر تد کازینسکی هماهنگ یافت و مهمترین اینکه بخشی از دستنوشتههای این مقاله را پیشتر در منزل مادرش یافته بود. همین باعث دستگیری او شد. از زمان دستگیریاش تا سال دهم جوون سال قبل یعنی 2023 که به جهت سرطان درگذشت او در زندانی در کلرادو به سر برد. از این جهت میتوان گفت که مانیفست وی باعث دستگیریاش هم شد. فکر میکنم این مختصر به من اجازه میدهد که وارد سخن گفتن از مانیفست تد کازینسکی شوم و سعی کنم امهات مطالب 35000 واژهای وی را برجسته کنم. این مانیفست در سال 1399 از سوی مصطفی آقایی به فارسی هم ترجمه شده است.
(2) خلاصۀ مانیفست «جامعه صنعتی و آیندۀ آن»
مانیفست تد کازینسکی دویست و سی و دو بند دارد. در گام اول مدعای اصلی کازینسکی این است که نظام تکنولوژیک – صنعتی منجر به دامن زدن به رنجها و نابسامانیهای روانشناختی متعددی گشته است. او این نکته را برجسته میکند که این نظام راهی جز حرکت روزافزون برای آنکه زمین نخورد ندارد و همین فجایع گستردۀ زیستمحیطی و اجتماعی را دامن زده است. به نظر وی این نظام برای آن ساخته نشده است که که به ثروت انسانی و طبیعت عطف توجه نشان دهد و آن را بهراحتی در پای پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی و تکنولوژیک فدا میکند. در این بستر، او از مفهومی به نام فرایند سلطه قدرت یاد میکند که بر چهار مفهوم متکی است: تعیین هدف، تلاش، تحقق اهداف و خودعشیرگی. او بر این باور است که جامعۀ مدرن صنعتی – تکنولوژیک راهی برای تحقق فرایند قدرت برای شهروندان باقی نمیگذارد و این کار را از طریق انداختن آنها در فرایندی بیثمر به جای فعالیتهای معنادار و خودبسنده صورت میدهد. در این بستر است که انسانها ناگزیر هستند به جای انجام فعالیتهای معنا دارد دست به دامن برخی فعالیتهای جانبی چون سرگرمیها و سفر و دیگر فعالیتهای غیر ضروری بزنند. تبلیغات غیرضروری را ببینند یا تماشا کنند و به حرفههای از ساعت 9 تا 5 خود بچسبند.
با تکیۀ بر این نکات به نظر میرسد که کازینسکی به جریان چپ مدرن تعلق دارد با این همه او به جریان چپ مدرن هم این انتقاد را روا میدارد که آنها احساس حقارت نسبت به این نظم مدرن دارند و توجه بیش از اندازه به نرمهای اجتماعی روا میدارند. به نظر وی بسیاری از جریانهای چپ از عقدۀ حقارت نسبت به پیشرفتهای تکنولوژیک و صنعتی در رنج هستند. همچنین آنها در بسیاری از موارد از توقعات و نرمهای اجتماعی پیروی میکنند. چشمانداز نهایی آنها این است که گروههایی دیگر را به جای گروههای موجود در نظام سیاسی و اقتصادی بنشانند. در کمال ایجاز میتوان این را گفت که کازینسکی جریان چپ مدرن را هم بدبینانه مکانیسمی معرفی میکند که برای بقای جامعۀ صنعتی – تکنولوژیک مدرن ضروری است. این نظام به نظر وی با انواع قوانین و ساختارها و نهادها راهی برای نقادی مؤثر باقی نمیگذارد. در این بستر او از آزادی و خودعشیرگی سخن میگوید که به هیچ عنوان با نظام صنعتی – تکنولوژیک سازگار نیست چرا که این نظام همیشه و همه جا به دنبال یک نظارت مرکزی است تا بتواند به راه خود ادامه دهد. به نظر وی راهی برای از بین بردن این نظام برای حفظ آزادی و خودعشیرگی انسان وجود ندارد.
این نظام سلطه البته به وسیلۀ تکنولوژیهای مدرن حمایت میشود. به تعبیر دیگر، موتور محرکۀ اصلی این نظام سیاسی، تکنولوژیهای مدرن هستند. این تکنولوژیها مرکزگرا هستند و جلوی رشد تکثیر فرهنگی و اجتماعی را میگیرند. از این جهت، این تکنولوژیها هم با آزادی و خودعشیرگی انسان منافات دارند و در تعارض هستند. البته وی در مانیفست خود میان دو نوع تکنولوژی تمایز قایل میشوند یک تکنولوژی که با این ساختار و نظم جهانی هماهنگ است و گونهای تکنولوژیهای محلی که غیرمرکزگزار و غیرتمامیتخواه هستند.
با توجه به این مدعیات است که او دعوت به مبارزه و انقلاب میکند. اصلاح در این نظام منتفی است چرا که این این نظام طراحی شده تا خودش را به کرات تکثیر کند. این نظام باید از ریشه برکشیده شود و از راههای تحقق آن نفی کامل همۀ تکنولوژیهای مدرن و بازگشت به زندگی بدوی و بدون نظام سیاسی موجود است. از راههای ایجاد این انقلاب ، آگاهی بخشی در زمینۀ زندگی غیرمدرن است. جوامع کوچک و غیر مرکزگرا باید تقویت شوند تا علیه نظم نوین دنیای مدرن که با اشکال سیاسی مشخصی پیگیری میشود بایستند. این نظام باید به هر شکل ممکن تضعیف شود. شاید برای همین هدف و استراتژی است که کازینسکی دست به تولید بمبهای دستساز میزند و افراد بیگناه زیادی را مجروح میکند و چهار نفر را میکشد. این فعالیتها باید به شکل سری باشند تا دولت مرکزی نتواند آنها را سرکوب کند و بعد از رشد و گسترش میتوانند به فعالیتهای علنی خود ادامه دهند. به نظر کازینسکی، این فرایند فرایند طولانی و دشوار است و باید فعالیت رادیکال کافی را انجام داد اما این توقع که این نظام بهزودی فرو بپاشد انتظار درست و موجهی نیست. همانطور که ذکر آن رفت این امهات بهغایت اجمالی از این مطلب 35000 واژهای است.
(3) مؤخره
در مورد مانیفست «جامعۀ صنعتی و آیندۀ آن» به چندین نکته اشاره میکنم که به نظرم برای فهم آن ضروری هستند.
اول آنکه به نظرم ضروری است این مانیفست را از اعمال دهشتناکی که او انجام داد جدا کرد. جان یک انسان بر جهان سنگینی میکند و به نظرم هر عملی که زیان و رنجی غیرضروری و ناصواب را بر انسانی وارد کند هر اندازه هم این زیان و رنج کوچک باشد غیرقابل توجیه است چه رسد به اینکه انسانهایی کشته یا بهجد مجروح شوند. در این بستر، میتوان از نسبت این مانیفست از اعمال وی سخن گفت اما به نظرمیتوان مانیفست او را به صورت مستقل خواند و در باب آن سخن گفت.
دوم. برخی از پژوهشگرانی که در باب زندگی و اثر تد کازینسکی تحقیق کردهاند به رخدادی اشاره کردهاند که در دانشگاه هاروارد برای وی به وجود آمده و به نظر نقشی در شکلگیری آرا و اندیشههای افراطی وی و همچنین شخصیت اسکیزوفرنیک و سوءظنگرایانۀ وی برعهده داشته است. او در دانشگاه هاروارد به مدت دویست ساعت تحت نظر هنری الکساندر موریی قرار گرفت تا پژوهشهایی روانشناختی برای سیا صورت بگیرد. کثیری از پژوهشگرانی که در باب زندگی تد کازینسکی نوشتهاند به تاثیرات سوء این پژوهشها بر روی وی اشاره کردهاند؛ پژوهشهایی که با تحقیر و فشار و ارعاب همراه بودند. امروز سختگیریها در مورد این پژوهشها بیشتر شدهاند اما در دهۀ 1960 همزمان با جنگ سرد توجهی به وجوه اخلاقی این پژوهشها نمیشدند. نکتۀ تلخ ماجرا این است که با وجود کدهای حقوقی و اخلاقی جدی در این زمینه در سدۀ بیست و یکم گزارشهای زیادی در مورد این پژوهشهای روانشناختی پس از حوادث 11 سپتامبر در امریکا - بهخصوص بر روی اعضای القاعده - صورت گرفتند. کارهایی در این زمینه صورت گرفتهاند و من امید دارم در یکی از برنامههای مژدۀ کتاب یکی از مقالات جدی در این زمینه را معرفی کنم.
سوم. هنگامی که این مانیفست منتشر شد بسیاری از افرادی که بر روی پروندۀ تد کازینسکی کار میکردند مبتنی بر این نوشتار وی معتقد گشتند که نویسندۀ این مانیفست نمیتواند فردی باشد که در علوم انسانی تحصیلات جدی داشته است؛ یعنی فردی که راه را بر نظر مخالف خود باز نگه میدارد، سعی میکند به انتقادات محتمل پاسخ دهد، مسالۀ مشخص نظری یا عملی یا هر دو را در ذهن دارد، تصویر روشنی از تاریخ موضوع مدنظر دارد و عاقبت نظمی قابل تذکار میان بندهای مطلب خود برقرار مکند. اینها در نوشتار تد کازینسکی به چشم نمیآیند. مهمتر از همه، استفاده از آنچه متخصصان علوم انسانی – بهخصوص فیلسوفان و مورخان تکنولوژی- انجام دادهاند منطقی و سودمند به نظر میرسد. گویی نویسنده در این مانیفست مایل است دوباره چرخ را ابداع کند در حالی که بسیاری از مباحث وی پیشاپیش مورد تأمل قرار گرفته بودند و فردی مطلع از علوم انسانی به طور یقین از آنها استفاده میکرد.
چهارم. با توجه به جمیع این نکات به نظرم مانیفست نام مناسبی برای این جستار است. مهمتر از همه، به این معنا که با انواع و اقسام احکام کلی روبرو هستیم که یله و رها میشوند بدون آنکه مشخص شوند منظور از آنها چه هستند و به افتراقهایی با مفاهیم مشابه دارند. با این همه، خواننده حق دارد بپرسد اینها به چه معنی هستند و چگونه با شرایط ما منوط و مربوط میشوند. چپ مدرن، نظام صنعتی – تکنولوژیک، بحران، مرکزگرایی، نظام پیشامدرن و انقلاب بدون تعریف و تحدید مشخص رها شدهاند. چرا باید همۀ چپهای مهم یا بیشتر آنها احساس حقارت بکنند و مصادیق این احساس حقارت چهها هستند. برخی از مصادیق کمک و همگرایی تکنولوژیها تمامیتها چه هستند و با توجه مکانیسمهایی این داد و ستد را به انجام میرسانند.
پنجم. در دل سنت فلسفی و نظری در باب تکنولوژی معمولاً دو رویکرد کلان را در قبال گذشته و آیندۀ تکنولوژی برجسته میکنند. یکی دیدگاه آرمانشهری است و دیگری رویکرد ویرانشهری. هر دو در برخی نکات با هم مشترک هستند. هر دو آیندهای مشخص را برای کل نظام تکنولوژیک برجسته میککند. نظام تکنولوژیک را کل واحد در نظر میگیرند و تلقی من و بیش خطی از تحولات تکنولوژیک در ذهن دارند. در این میان، آرمانشهری تکنولوژیک آیندۀ جهان با تکنولوژیک را بسیار مثبت میداند و معتقد است ما با تکنولوژیهای جدید به آرمانشهر نزدیک میشویم و ویرانشهری تکنولوژیک این آینده را فاجعهبار. همانطور که دیدم تد کازینسکی به جریان دوم تعلق دارد. در باب ویرانشهری وی میتوان پرسید آیا بازگشت به جهانی که به قول او فاقد روابط تکنولوژیک باشد اگر هم مطلوب باشد مقدور است یا نه؟ هرچند به نظرم در باب مطلوب بودن مطلق این جهان پیشا صنعتی – تکنولوژیک هم به نظرم جای پرسش بسیاری وجود دارد. نگاه منفی و سوءظنانۀ کازینسکی به نظام سلطه در جهان مدرن این اجازه را به وی نمیدهد که بتواند هیچ امیدی به تحولات اصلاحگرایانۀ موجود در این نظام سلطه داشته باشد.