نگاهی به مقالۀ « تفسیر اضطراب از سوی روان‌درمان‌گران» اثر رولو می

Rollo May

نگاهی به مقالۀ « تفسیر اضطراب از سوی روان‌درمان‌گران» اثر رولو می

 

(1) مقدمه
وقتی از روان‌شناسی اگزیستانسیال صحبت می‌کنیم از یک نحله و گرایش واحد سخن نمی‌رانیم. برخی مواقع می‌توانیم رویه‌های روان‌شناسانۀ متفکرانی چون: کی یر که گور، هایدگر، یاسپرس و سارتر را روان‌شناسی اگزیستانسیال بنامیم. در مواردی دیگر به کارهای روان‌شناسانی چون: کارل راجرز و ویکتور فرانکل ارجاع می‌دهیم تا روان‌شناسی اگزیستانسیال را معرفی کنیم. در همۀ این موارد تکیه و تأکید بر تجربه‌های شخصی و معانی ژرف انسانی که فراتر از رفتارگرایی و روان‌کاوی فرویدی می‌روند مدنظر است. در این میان، یکی از روان‌شناسانی که جریان و نحلۀ مهمی در روان‌شناسی اگزیستانسیال را دامن زد رولو می است. این جریان بیش و پیش از آن‌که با کارهای رولو می مشهور باشد با آن‌چه شاگردش اروین یالوم انجام داد شناخته می‌شود. رولو می متول 1909 و متوفا به سال 1994 است. او درجۀ دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا گرفت و در این مسیر از فیلسوفانی چون : کی یر که گور، نیچه و سارتر متأثر بود. مانند آن‌ها بر این باور بود که رنج انسانی بیش و پیش از هرچه از انزوا، چالش‌های او با آزادی و درک ناقص از مسئولیت انسانی ناشی می‌شود. در این راستا او آثار مهم و تاثیر گذاری را چون: معنای اضطراب (1950)، عشق و اراده (1975) و روان‌شناسی اگزیستانسیال به رشتۀ تحریر در آورد. این ٍرا نقشی مهم در روان‌شناسی و روان‌درمانگری نیمۀ دوم سدۀ بیستم و دو دهۀ اول سدۀ بیست و یکم ایفا کردند. همان‌طور که گفتم مهم‌ترین این تأثرات از طریق کارهای اروین یالوم و تلاشی که وی در معرفی رولو می برعهده داشت صورت گرفت. یالوم مشی استادش را پی گرفت و بر مفاهیمی چون: عاملیت فردی، ارادۀ آزاد، تنهایی، ازادی و مرگ برای فهم موقعیت درمان‌جو و بشر در مقام کلی دست گذاشت. در این مجال من سعی می‌کنم گزارشی از مقالۀ « تفسیر اضطراب از سوی روان‌درمان‌گران» که فصل پنجم کتاب معنای اضطراب است ارایه کنم.

 

(2) نگاهی به مقالۀ تفسیر روان‌درمان‌گرایانه از اضطراب
مقاله با تذکار به جایگاه فروید تاریخ مدرن و تاریخ روان‌درمان‌گری شروع می‌شود و توجه به این نکته که او هم مانند مارکس و اینشتین از نمادهای جامعۀ مدرن است. این‌که او هم مانند کی یر که گور و نیچه عقلانیت مدرن را برای فهم انسان و پیچیدگی‌های او کافی نمی‌دانست. در این میان، مانند کی یر که گور برای فهم این ناقص بودن عقلانیت مدرن در درک موقعیت انسانی توجه به مفهوم اضطراب لازم و ضروری است. برای فروید البته اضطراب عکس العملی است به تعارض های ناخودآگاهانۀ سرکوب به خصوص در قبال غرایز اولیه. در این راستا او سه نوع اضطراب را از هم جدا می‌کند که یکی ترس از خطرهای واقعی جهان، دیگری ترس نوروتیک یا ترس از دست دادن کنترل محرک های ناآگاه و دیگری اضطراب های اخلاقی است. بعدها فرویدیان اضطراب از طرد و نفی را هم به این افزودند. این سنت به اتو رنک و آدلر که می‌رسد به اضطراب فردیت و تحقق فردیت و استقلال انسانی و اضطراب ناشی از کم بودن و عزت نفس پایین تغییر جهت می‌دهد. به طور مثال آدلر اضطراب را ناشی از روابط انسانی و احساس فروتر بودن و عزت نفس پایین ارزیابی می‌کند. در شاگرد دیگر فروید یعنی کارن هورنای اضطراب تا حدود زیادی ناشی از ثبات و بی ثباتی در روابط انسانی و ساختارهای قدرت در این روابط شکل می گیرد. این معنا از اضطراب مشابهت‌های زیادی با تلقی هری سالیوان از اضطراب دارد که او نیز نقش روابط انسانی به خصوص در سال‌های اوان زندگی را در شکل دهی به این احساس مهم و مؤثر می داند. اریک فروم هم بر نقش روابط انسانی به خصوص در جهان مدرن که بر پایۀ فردیت استوار است تکیه و تأکید می‌کند و این فردگرایی را اساس اضطراب وجودی قلمداد می‌کند.

این اضطراب به معنای دیگر ندایی است که انسان نیازمند ارتباط با دیگران و هستی در جامعۀ مدرن است. چیزی که به نظر فروم در جامعۀ مدرن محقق نمی‌شود. مسالۀ یونگ هم مساله تحقق فردیت است مانند آن‌چه سالیوان و هورنای بدان اشارت می‌کردند. اضطراب در نگاه یونگ هزینه‌ای است که ما برای خودعشیرگی و تحقق فردیت پرداخت می‌کنیم. از این لحاظ برای یونگ این اضطراب عین رشد و تعالی انسانی و یا مهم‌ترین نماد و نمود آن است. معنادرمانی ویکتور فرانکل هم مهم‌ترین دلیل اضطراب را فقدان معنا در زندگی ارزیابی می‌کند. در این مقام، اگر انسان نتواند موقعیت و معنای زندگی خود را مشخص کند اضطراب مهم‌ترین نتیجه و محصول این وضعیت است. از این لحاظ اضطراب خود انگیزه و علتی می‌شود برای درک و یافتن یا خلق معنا در زندگی. این معنا برای خود رولو می و اروین یالوم هم کمال اهمیت را دارد. در انتهای این مقاله، رولو می بصیرت‌های خودش را هم در مورد این مواضع ارایه می‌کند. اذعان می‌کند که هرچند می‌توان از جهت فلسفی اضطراب را یک مفهوم عام انسانی در نظر گرفت روان‌درمان‌گرایان باید خاست‌گاه‌های مختلف اضطراب را به درمان‌جویان خود نشان دهند و به آن‌ها کمک کنند فهم درستی از علت العلل این اضطراب ها داشته باشند. در این میان، آن‌چه ضروری است این است که روان‌درمان‌گرایان باید به درمان‌جویان خود نشان دهند که منبع واحدی برای اضطراب انسانی وجود ندارد و تنوع موجود در میان روان‌شناسان و روان‌درمان‌گرایان در باب اضطراب یکی از مهم‌ترین دلایل این مهم است.

(3) مؤخره
به چندین نکته در باب این مقالۀ مهم رولو می اشاره می‌کنم.

نکتۀ اول احاطۀ کم‌نظیر رولو می به ادبیات روان‌شناسی و روان‌درمانگری و روان‌کاوی است که در قالب و محور مفهوم اضطراب خود را به‌خوبی نشان می‌دهد. رولو می به ما نشان می‌دهد که برای فهم معنا و نشانه‌های اضطراب درمان‌جویان تا چه اندازه آگاهی از این سنت‌های علمی – روان‌شناسانه لازم و ضروری هستند.

نکتۀ دوم به نگاه منصفانۀ رولو می در مواجهۀ با این اندیشمندان و روان‌شناسان و روان‌کاوان بر می‌گردد. می‌دانیم او با بسیاری از از این سنت‌ها هم‌دلی ندارد اما در ضمن بسط دیدگاه‌های آن‌ها در کمال بی‌طفی و انصاف سعی می‌کند تقریرهایی از آرای این بزرگان اندیشه در قبال موقعیت و جایگاه انسان را ارایه کند.

نکتۀ سوم درک این نکته است که اضطراب نه تعریف واحد و نه معنا و نه نه شاخص‌های واجدی دارد و داشتن نگاهی ذوجوانب برای نزدیک شدن به این مفهوم و فهم بهتر موقعیت درمان‌جو ضروری است.

نکتۀ چهارم به کمکی که رولو می در پیوند دادن روان‌درمان‌گری و روان‌شناسی با فلسفه می‌کند بر می‌گردد. با این کار رولو ما معنای عمیق‌تری را از روان‌شناسی و روان‌درمانگری با توجه به پیوند عمیقش به فلسفه پی می‌بریم. در می‌یابیم که چه نسبت‌ها و پیوندهای نزدیکی میان این دو سنت فکری – روان‌شناسانه وجود دارند. مقاله و در یک سطح بالاتر کتاب رولو برای هرکس که خواهان فهم عمیق‌تری از مفهوم اضطراب در سنت تفکر مدرن است لازم و ضروری است. روان‌شناسی و روان‌درمان‌گری اگزیستانسیال رولومی و اروین یالوم در این بستر عمیق و ژرف است که شکل می‌گیرد و به نظر من این یکی از دلایلی است که باید آن را جدی گرفت.

نکتۀ پنجم به شیوۀ برجسته کردن آرای متفکران در این مقاله بر می‌گردد. به نظرم، این مقاله از این منظر هم قابل بررسی است. ایجاز، دقت، هضم و درک مطلب و بیان آن با زبان خود رولو می و عاقبت فاصله هنر رجوع به آرای اصلی نویسندگان از نقاط برجسته روش‌شناختی این مقاله است.

نکتۀ ششم به درک محدود رولو می از روان‌درمان‌گران بر می‌گردد. این امر تا حدود زیادی ناشی از تلقی‌هایی است که در نیمۀ اول سدۀ بیستم در مورد روان‌درمان‌گری وجود داشت. شاگرد وی به نظر در کتاب روان‌درمان‌گری اگزیستانسیال این کار رولو می را تکمیل می‌کند با توجه به معنای عام‌تری از روان‌درمان‌گری و آن‌چه در نیمۀ دوم سدۀ بیستم رخ داد.

نکتۀ هفتم و آخر این‌که کارهای زیادی صورت گرفته‌اند که روان‌شناسی و روان‌درمان‌گری اگزیستانسیال را رویکردهای شناختی و رفتاری که به سی بی تی معروف است جمع کنند. به نظر من مقالۀ رولو خود می‌تواند دلیل و شاهدی بر این نکته باشد که بسیاری از اضطراب‌های ما ریشه در نگاهی دارد که ما به خودمان، جهان و دیگر انسان‌ها داریم و بسیاری از رفتارهای انسانی نه تنها سبب‌ساز اضطراب هستند که با این رفتارها این اضطراب‌ها باید مدیریت شوند. از این منظر، مقاله و کلاً کتاب رولو می از این منظر هم قابل بررسی و وارسی است.