آن‌چه می‌توان تغییر داد، آن‌چه باید پذیرفت

آن‌چه می‌توان تغییر داد، آن‌چه باید پذیرفت
(حسین کاجی)

روان‌درمان‌گری به نزد من علم و مهارت تغییرات - هرچند کم و اندک در حیات روانی ، فکری و رفتاری درمان‌جو است. در این میان خیلی مهم است درمان‌جو دید روشنی از ن‌چه می‌تواند تغییر دهد و آن‌چه نمی‌تواند تغییر دهد داشته باشد. جالب این‌جا است که یکی از مهم‌ترین آموزه‌‌های رواقیان تقسیم امور به آن‌چه می‌توان تغییر داد و آن‌چه نمی‌توان تغییر داد است. این البته یک گزارۀ توصیفی نیست و قصد فیلسوفان رواقی آن است که به ما یادآوری کنند که ما باید وقت خود را صرف اموری کنیم که می‌توانیم تغییر دهیم و بی‌جهت وقت خود را صرف اموری که نمی‌توانیم

تغییر دهیم نکنیم. گویا اولین بار اپیکتتوس فیلسوف رواقی معروف بود که این نکته را برجسته کرد.
همن‌طور که گفتم این تقسیم‌بندی اهمیت زیادی در اتاق روان‌درمانگری دارد و برای مواجهۀ درست با بسیاری از اختلال‌های روانی چون:افسردگی و اضطراب‌ها مختلف به کار ما می‌آید. این تقسیم‌بندی به‌خصوص در سی بی تی (CBT) اهمیت زیادی دارد. در این روش درمانی، معمولاً تقسیمی از احساس‌های منفی که مربوط به آینده هستند و احساس‌های منفی که مربوط به زمان حال هستند صورت می‌گیرد. در این‌جا برای احساس‌های منفی که مربوط به وضعیت موجود است بر حل مسئله تکیه می‌شود اما ما نمی‌توانیم همۀ مسایل را حل کنیم و آن‌ها را که قابل حل نیستند باید در آغوش بگیریم و پذیریم.

در این‌که این پذیرش چگونه است اما جای صحبت بسیار است با این همه، این تقسیمی مفید برای اتاق درمان است. حکیمانه و موجه نیست که ما تکیه و انرژی روانی خود را  معطوف اموری کنیم که نمی‌توانیم آن‌ها را حل کنیم. اما ما چه اموری را می‌توانیم تغییر دهیم. به احتمال زیادی بخشی از افکار و احساس‌ها و نیازها و رفتارها و شرایط را می‌توانیم تغییر دهیم. فرض کنید که من مایلم در شغلم پیشرفت خوبی داشته باشم. من سعی می‌کنم وسایل این هدف را و برخی از امکانات و الزامات مورد نیاز برای این کار را فراهم کنم. با این همه من کنترلی بر آن‌چه رخ خواهد افتاد ندارم. ممکن است عواملی خارج از کنترل من نتایج را به سمت خاصی سوق دهند. یا اگر طرحی را برای زندگی معنا دارد خود پی می‌افکنم. مثلاً سعی می‌کنم کتابی بنویسم. در این‌جا هیچ تضمینی وجود ندارد که این طرح به‌تمامی محقق شود چرا که بسیاری از شرایط این طرح می‌تواند فراتر از قدرت و توان من باشد. با این همه، شاید ما بیش از رواقیان کلاسیک به مجبور بودن‌مان و فقدان توانایی در تغییر این شخص‌ها واقف باشیم و این به نظرم جایی است که باید تغییراتی در آرای فیلسوفان رواقی برای آن‌که به کار ما بیایند انجام دهیم.

کاری که ویلیام آروین در کتاب خود انجام می‌دهد این است که این تقسیم‌بندی دوگانه رواقیان را بپذیرد و آن را بسط دهد و تصحیح کند. چطور؟ با اضافه کردن یک قسم دیگر یعنی اموری که ما به آن‌ها تا حدودی تسلط داریم. یعنی اموری هستند که کاملاً ما به آن‌ها کنترل داریم مانند اهداف و ارزش‌هایمان و اموری که هیچ کنترلی بر آن‌ها نداریم مانند قوانینی که بر جهان حاکم است. به طور مثال ما نمی‌توانیم ساعات روزانه را تغییر دادیم و یا تغییری در برخی قواعد اقتصادی دولت‌ها برای رفاه بهتر و بیشتر زندگی مان صورت دهیم. به طور مثال نرخ بهره را کاهش دهیم. مثال آروین مسابقه در یک بازی تنیس است و در نظر گرفتن این هدف که بهترین بازی ممکن را انجام دهیم و کاری به برد و باخت در این مسابقه نداشته باشیم. این رخدادی است که آروین بدان درونی کردن اهداف و مقاصد نام می‌نهد. این امر به معنای آن است که ما باید کم‌تر به نتایج کارهایمان و بیشتر بر انجام بهینه کارهایمان تکیه و تاکید کنیم. هرچه بر نتایج تکیۀ بیشتری داشته باشیم از آرامش خود می‌کاهیم چرا که بسیاری از عوامل موفقیت و کسب نتیجۀ مطلوب در اختیار و کنترل ما نیست.

تصور می‌کنم این تقسیم‌بندی سه‌گانه آورین در این‌جا زاید است. یعنی شق اول اصلاً وجود ندارد. ما امری وجود ندارد که بر آن تسلط و کنترل کامل داشته باشیم حتی اهداف و ارزش‌ها و مقاصد خودمان.  پس ما یا بر اموری اصلاً کنترل نداریم که باید آن‌ها را چنان که هستند بپذیریم و یا بر آن‌ها تا حدی کنترل داریم که باید بر آن‌چه می‌توانیم تغییر دهیم تکیه کنیم و علاوه بر این نتایج را چون به بخشی هم مربوط هستند که در کنترل کامل ما نیستند نادیده بگیریم. کار خودمان را انجام دهیم و توجه به نتایج را به حداقل ممکن خود برسانیم.

مسالۀ مهم اما تشخیص این نکته است که ما چه را می‌توانیم تغییر دهیم و چه را نمی‌توانیم تشخیص دهیم. این پرسش در کتاب آروین وزن مهمی ندارد. این تصور می‌کند ما در این زمینه به‌اندازۀ کافی توانایی و مهارت داریم. این چیزی نیست که من بتوانم بپذیرم. در واقع در اتاق درمان با یکی از حسرت‌های همیشگی که روبرو هستیم یکی این است که درمان‌جویان در صدد بوده‌اند اموری را تغییر دهند که در زمان و مکان و شرایط مشخص قابل تغییر نبوده‌ند. و اموری را پذیرفته‌اند که می‌توانسته‌اند تغییرشان دهند. به طور مثال مجسم کنیم درمان‌جویی در یک محیط کاری ناسالم و سمی مشغول کار است. چگونه او باید تشخیص دهد که می‌تواند یا نمی‌تواند کار خود را عوض کند و یا محیط سمی را به محیطی سالم تغییر دهد. این‌ها همه نیازمند تأمل و تفکر در باب وضعیتی است که او با آن‌ها روبرو است تأملی که معطوف به این‌جا و اکنون فرد است. این تاملات است که به او نشان می‌دهد چه اموری قابل تغییرند و چه اموری غیرقابل تغییر و بنابراین باید پذیرفته شوند. همان‌طور که ذکر آن رفت این نکتۀ مهم در کتاب آروین وزن خودش را نمی‌یابد.

درمان‌جویی از من پرسید به نظر تو حکمت به چه معنا است. بر معانی مختلف آن دست گذاشتم و گفتم تصور می‌کنم یکی از مهم‌ترین این تعریف‌ها این است که در هر موقعیت مشخص ما بدانیم چه را می‌توانیم تغییر دهیم پس این تغییر را انجام دهیم و چه را نمی‌توانیم تغییر دهیم و بنابراین آن را همان‌طور که هست بپذیریم. این فعالیت البته نیازمند جد و جهد و کوشش بسیار است.

Irvine, W. B. (2009). A guide to the good life the ancient art of stoic joy. Oxford University Press.